بازگشت

آشناي عاشق


يکشب که عشقت باز از دل درگذر شد

آنــقدر گــفتم نــام تـو تا که سحر شد

از لــحظه اي که آشــنا با عشق گـشتم

بـا سوز هـجرانت دل مـن هــمسفر شد

گــفتي کـه گـاه مرگ مي آيي سـراغم

تــعجيل کـن بيمار عـشقت محتضر شد

هــر بار دوري کـردم از کـويَت نــگارا

احــساس لـطف تـو به من نزديکتر شد

غفلت چو شد عارض به اعمال ضــعيفم

فــريــادهــاي دل به قـلبت بي اثر شد

در روز مــي جـستم تو را امّا حـضورت

در اشــکهاي نـيمه شـبها جـلوه گر شد

من مرغ عشقت هستم و در نغمي وصل

بي تو پرستوي حــرم بــي بال و پر شد

هر صبحدم قبل از زيارت ذکر اين دل

نــام قــشنگ حـجّت ثـاني عـشر شد

حاج منصور ارضي