بازگشت

آسمان زين



سر به سر گفت آنچه با اعضاي خويش

ساعت ديگر تمام آمد به پيش
تا بدان حالت که پرچمدار دين

ز آسمان زين نگون شد بر زمين
با دلي پرخون و جسمي چاک چاک

عرش دين بگزيد جا بر فرش خاک
فارسي گر از فرس گردد نگون

دستها را بر زمين سازد ستون
تا مباد از ثقل اندام و برش

لطمه ي سختي رسد بر پيکرش
ليک، عباس آن امير حق پرست

نااميد افتاد از امداد دست
حال اگر داري به گفتارم حواس

حالت عباس را خود کن قياس
تا چسان افتاد بر روي زمين


که نباشد نوک تيرش دلنشين
زان فتادن در ميان لشکري

زد به جانش صدمه هاي ديگري
زان سبب آن زاده ي فخر عرب

کرد بر بالين برادر را طلب

صابر همداني