بازگشت

به سوي دوست



مهر ز نور شد تهي، روح شد از بدن جدا

خانه نهاده پشت سر، صاحب خانه ي خدا
آنکه بدست او بود، نقشه ي حکمت قدر

از حرم خدا برون، مي شود از بد قضا!

شور کجاست در سرش؟ از چه شتاب مي کند؟

سوي کدام منزلش قافله ميزند درا؟
کيست امير کاروان؟: حافظ عزت حرم

جان نماز و صوم و حج، روح عبادت و دعا
کجاوه ها به ناقه ها بسته و در ميانشان

بردگيان آل حق، عصمت ختم الانبيا
قافله رفت ساربان! حدي بخوان، ناقه بران!

منزل عشق پيش رو، خانه ي دوست در قفا
کجا گريزد از اجل هژبر بيشه ي ازل؟

تا نرسد به دين خلل، حج ادا کنم قضا
آنچه ز بيش و کم رسد، رنج رسد، الم رسد

جان مرا چه غم رسد، چون به خداست التجا
من ز تبار احمدم، سلاله ي هدايتم

قبول بيعت ستم، مرا کجا بود روا؟!
نهاده ايم جان به کف، در پي مردي و شرف

گر هم خصم، صف به صف تيغ کشد به روي ما
اي گل باغ عاشقي! چشم و چراغ عاشقي!

با دل ما چه کرده يي کز تو نمي شود جدا؟
اي حرم تو کوي دل، مهر تو آبروي

دل

ميزنم از سبوي دل، مي به محبت شما


سينه ي سراچه ي غمت، گريه ي نثار ماتمت

وين دل (آشفته) کند مويه به ياد کربلا





جعفر رسول زاده (آشفته)