بازگشت

باغي از آتش!



عشق، تا گل کرد چون خورشيد روي نيزه ها

شانه هاي آسمان لرزيد، روي نيزه ها
بوي خون پيچيد در پس کوچه هاي آسمان

ابرهاي غصه تا باريد، روي نيزه ها
باغي از آتش فراهم بود و، در آشوب خون

شعله هاي داغ مي رقصيد، روي نيزه ها

يک طرف فوج ستاره، خسته در شولاي خون

يک طرف انبوهي از خورشيد، روي نيزه ها
اين کدامين دست گلچين بود آيا کاين چنين

دسته گلها را يکايک چيد روي نيزه ها؟!
چشمهايي مضطرب مي ديد در بهت عطش

چشمه ي خون خدا جوشيد، روي نيزه ها
در ميان پرده هاي خون و، در حجم سکوت

بانگ سرخ نينوا پيچيد، روي نيزه ها
زخمه زخمه در سکوت و، پرده در پرده غروب

آسمان در آسمان خورشيد، روي نيزه ها
در طلوع داغ زينب، چشم مبهوت زمان

باغي از گلهاي پرپر ديد، روي نيزه ها
در هجوم بادهاي فتنه، در طوفان خشم

باغ سرخ کربلا روئيد، روي نيزه ها!

مهدي حسيني