بازگشت

عبدالله بن الحسن بن علي بن ابيطالب


مادر عبدالله دختر شليل بن عبدالله البجلي است، شليل برادر جرير بن عبدالله است که هر دو نفر (شليل و جرير) مصاحبت رسول خدا (ص) را درک کرده بودند.

شيخ مفيد (ره) مي نويسد: چون مالک بن النسر الکندي شمشير بر سر حضرت فرود آورد حضرت کلاه را از سرش بيرون آورد، پارچه و کلاه ديگري خواست، سر مبارکش را با پارچه بست و کلاه را بر سر نهاد و عمامه را روي آن بست، شمر و اطرافيانش به جاي خود برگشتند، کمي درنگ کرد. سپس برگشت، اطرافيان هم برگشتند و اطراف آن حضرت حلقه زدند، عبدالله بن الحسن از بين زنان حرم، بيرون آمد - عبدالله هنوز به حد بلوغ نرسيده بود - دويد تا خود را به عمويش حسين (ع) رساند، بي بي زينب سلام الله عليها خود را به عبدالله رساند خواست او را نگهدارد، عبدالله. قبول نکرد، حسين (ع) فرمود: خواهرم زينب! عبدالله را بگير و با خود ببر، عبدالله مقاومت کرد و مي گفت: به خدا سوگند از عمويم هرگز جدا نمي شوم، بحر بن کعب [1] شمشيري به طرف حسين (ع) فرود آورد، عبدالله فرياد زد: واي بر تو اي حرام زاده! مي خواهي عمويم را بکشي!؟ او دستش را سپر کرد، دست تا پوست جدا شد و آويزان گشت، فرياد زد: يا اماه! «اي مادرم!» حسين (ع) او را به آغوش کشيد و گفت: برادرزاده ام شکيبا باش، مصيبت را تحمل کن، در انتظار پاداش نيکو باش! خداوند تو را به نياکان صالح و اجداد شايسته ات ملحق خواهد کرد سپس دستهاي مبارک را به سوي آسمان بلند کرد و گفت:

«اللهم أمسک عليهم قطر السماء وامنعهم برکات الأرض، اللهم فان متعتهم الي حين ففرقهم بددا، و اجعلهم قددا، و لا ترض الولاة عنهم أبدا، فأنهم دعونا لينصرونا ثم عدوا علينا فقتلونا»

خدايا! قطرات آسمان را بر آنها امساک دار! و برکات زمين را بر آنان ممنوع ساز. خدايا! اگر آنان را تا مدتي در روي زمين کامياب و بهره مند ساختي پس آنان را پراکنده ساز و راههاي زندگي آنان را متفرق و متشتت نما واليان و زمامدارن را (که آنان براي جلب رضايت و خشنودي شان مرتکب اين همه جنايت مي گردند) همواره از آنان ناراضي ساز آنان ما را خوانده بودند تا به کمک ما بشتابند ولي بر ما ظلم و دشمني روا داشتند به حدي که بر قتل ما قيام ورزيدند. ابوالفرح گفته است: «قاتل عبدالله (ع) حرملة بن کاهل اسدي بود.


پاورقي

[1] بحر بن کعب بن عبيدالله بحر با باء مفردة و حاء مهمله و راء مهمله، از قبيله تيم بن ثعلبة بن عکاية است. ابومخنف و سائرين نقل کرده‏اند که دستهاي بحر در زمستان خونابه و چرکين مي‏شد و در تابستان مانند چوب عود خشک مي‏شد، و در برخي از کتابها و همچنين بعضي از مردم آن را ابجر بن کعب آورده و تلفظ مي‏کنند که غلط مي‏باشد و تصحيف گرديده است.