بازگشت

گروه: اطلاعات عمومي
 
 
مرکز پاسخگو:تبيان
موضوع اصلي:روايات و احاديث در مورد امام حسين(ع)
موضوع فرعي:معناي حديث «حسين مني و انا من حسين»
سؤال:روايـتـي از پـيامبر ( صلي اللّه عليه و آله و سلم ) منقول است كه فرموده اند : حسين مني و انا من حـسين ( يعني حسين ( عليه السلام ) از من است و من از حسين هستم )معناي جمله اول روشن است كه حسين از پيامبر است چون مادر امام حسين حضرت زهراءمي باشد كه او دختر رسول خدا است و لكن چگونه مي شود كه پيامبر نيز از حسين باشد ؟
جواب:

وجـوهي براي پاسخ به اين سوال گفته شده كه ذيلا آنها را با مويدات و مبعدات نقل مي كنيم :1 - ممكن است مراد اين باشد كه من و حسين از يك شجره و يك نور هستيم و بهم اتصال داريم و اين قرب و نزديكي باعث مودت و محبت بسيار بين آنها مي باشد . مويد اين مطلب اين است كه اينگونه اصطلاحات در بين مردم زياد است كه يكنفر به پسر يا برادر يا يكي از نزديكان خود مي گويد كه من از تو هستم . مـبـعد اين مطلب اين است كه اين روايت نشانگر آن است كه پيامبر مي خواهد مزيتي براي حسين عـلـيه السلام بيان كند در حاليكه اين تفسير حاوي مزيتي براي حسين ( عليه السلام ) نيست چون حضرت علي ( عليه السلام ) و امام حسين ( عليه السلام ) و ساير بني هاشم نيزاينگونه حكمي دارند . 2 - احـتمال دوم اينكه همانگونه كه مي گويند درخت خرما از هسته خرما و هسته خرمااز درخت خـرمـا اسـت ( يـا درخت نخل از خرما و خرما از درخت نخل است ) و مراد آن است كه هر آنچه در خـرمـا هـست در درخت هم هست پيامبر هم مي خواهد بيان كند كه تمامي كمالاتي كه در پيامبر نـهـفته شده همه در حسين جمع شده است و در حقيقت پيامبر و حسين عليهماالسلام از تمامي جهات ( به غير از نبوت ) مثل هم هستند . مويد اين مطلب مطابقت آن با حقيقت و وجدان است . و مبعد آن اين است كه لازمه اين تفسير اختلاف سياق دو جمله حديث است . 3 - احتمال سوم اينكه اگر شهادت حسين ( عليه السلام ) نبود از اسلام چيزي باقي نمي ماند چون ابـوسـفـيـان و مـعـاويـه و يـزيـد كمر به محو اسلام بسته بودند و ابتدا كه به جنگ علني با اسلام برخاستند و بعد ظاهرا اسلام آورده و قصد هدم اسلام را داشتندو بعد از شهادت علي ( عليه السلام ) و مـحـكـم شـدن پايه هاي حكومت معاويه اگر يزيدنيز پايه هاي حكومتش محكم مي شد ديگر از اسـلام چـيـزي بـاقـي نـمي ماند و شهادت حسين ( عليه السلام ) و يارانش بود كه دين را حفظ و بني اميه را رسوا كرد و فدا شدن حسين ( عليه السلام ) بود كه بقاء دين را در پي داشت و اين مزيتي براي حسين عليه السلام است كه پدر و برادرش آنرا نداشتند . و اين احتمال بسيار خوبي است و تنها مبعد آن لزوم اختلاف سياق دو جمله در روايت است به اين كـيـفـيـت كه مي فرمايد حسين از نظر ولادت از من است و من از نظر بقاء ودوام دينم از حسين هستم . 4 - احتمال چهارم كه شايد صحيح ترين احتمالات و كامل ترين آنها باشد نياز به دومقدمه دارد :1 - ولادتـي كـه عبارت از بوجود آمدن چيزي از چيز ديگر است در خارج بر سه نوع است :اول : تولد جسم و ماده از جسم و ماده ديگر مثل تولد حيوان از حيوان , گياه ازگياه و انسان از انسان ديگر و اين تولدي جسماني است و باعث ايجاد روابط پدر ومادر و فرزندي مي شود . دوم : تـولـد روح از جـسـم مـثـل تولد روح انسان و حيوان از جسم آنها چون نفس از نظرحدوث جـسـمـانـي و از نظر بقاء روحاني است (1) و همانگونه كه ميوه از درخت بوجودمي آيد روح هم از جسم بوجود مي آيد . و احـاديثي كه ناظر به اين است كه ارواح دو هزار سال قبل از خلق اجسام خلق شده اند محمول بر مـعـانـي ديگري از حكمت عاليه و معارف متعاليه است و اين ولادت برزخي بين ولادت جسماني محض و روحاني محض است و بحث مفصل آن موكول به مقام ديگري است . سـوم : تـولد روح مجرد از روح مثل تولد نفوس كليه از عقول كليه ( در قوس نزول )و تولد عقول جزئيه از نفوس جزئيه و تولد قوس جزئيه از اجسام شخصيه ( در نفوس صعود ) . عـرفا و حكماء ثابت كرده اند كه مانعي ندارد كه شخصي به ولادت جسماني از يكنفر به دنيا بيايد و والد نيز به ولادت روحاني از فرزند متولد شود , پس حضرت آدم كه پدرهمه بشر و پدر همه انبياء و خاتم النبيين و هم به ولادت جسماني فرزندان اوهستند ولي خود آدم ( عليه السلام ) به ولادت روحـانـي مـتـولـد از پيامبر آخر الزمان ( صلي اللّه عليه و آله و سلم ) مي باشد , پس پيغمبر فرزند جسمي حضرت آدم و پدرروحي او مي باشد . و ابن فارض شاعر عرب در شعري همين معني را آورده است (2) . 2 - دائره ولايـت از نـبـوت بـيـشـتر است و آثار آن نيز بيش از آثار نبوت است و اولين ولايت براي خداست ( اللّه ولي الذين آمنوا 000 ) (3) . پـس ولايت كبري مخصوص خدا ,ولايت وسطي مخصوص پيامبر است ( انما وليكم اللّه و رسوله و الذين آمنوا 000 ) (4)و ولايت اولياء اللّه از سدره المنتهي مي باشد . و از همين جهت است كه ولايت اعم ازنبوت است يعني هر پيغمبري ولي هست ولي هر ولي پيامبر نيست , و نبوت محتاج به ولايت است در حاليكه ولايت نيازي به نبوت ندارد . بـعـد از روشـن شـدن اين مقدمه معناي حديث معلوم مي شود و آن اينكه مي فرمايد حسين ازمن است به ولادت جسماني و من از حسين هستم به ولادت روحاني , محمد كه پيامبر است از حسين كـه داراي ولايـت عظمي و امامت عامه است و متصل به سدره المنتهي مي باشدمتولد شده است چون نور نبوت منبثق از نور ولايت است و ولايت كلي و عالي براي خداست پس سر منشاء همه يك نور است و اتصال كامل و بدون هيچ فارقي وجود دارد . و اينجا اسراري نهفته است كه عقول بشر قدرت تحمل آنرا ندارد و ذكر و نشر آن نيزجائز نيست .