بازگشت

گروه: اطلاعات عمومي
 
 
مرکز پاسخگو:مركز فرهنگي نهاد رهبري در دانشگاه ها
موضوع اصلي:يزيد
موضوع فرعي:عدل خدا-تاثير محيط-هدايت و اختيار-مقامات
سؤال:اگر يزيد ادعا كند اگر من فرزند علي و فاطمه(ع) بودم مرتكب اين جنايات نمي شدم يا زني بگويد اگر من هم به جاي فاطمه بودم، به مقامي مي رسيدم جواب شما چيست؟
جواب:

پاسخ به پرسش شما تنها با يك ديدگاه صحيح انسان شناسانه روشن مي گردد و آنچه اين مسأله را مبهم و لاينحل گذاشته نداشتن انسان شناسي درست و واقعي است؛ يعني بايد ديد از ديدگاه انسان شناختي چه عواملي در ساختار شخصيت انسان كنش هاي او و راهي كه به سوي سعادت يا شقاوت برمي گزيند موءثر است. اگر دقيقا سؤال را بكاويم مي بينيم يك پيش فرض او مانولوژيك نادرستي در آن نهفته و آن اين است كه هر انساني بدون دخالت هيچ عامل ديگري جبرا طبق نظام تربيتي خانوادگي و اجتماعي خود حركت خواهد كرد و زبان كنش و كردار بازگو خواهد كرد. در نتيجه جبرا در خانه معاويه يزيد و در خانه علي(ع) حسين (ع) پرورش مي يابد. اين ديدگاه كه تا حدودي زيربناي روان شناسي رفتارگراست سلوك آدميان را بازتاب و رفلكس شرطي محيط و مانند ترشح بزاق از دهان سگ در آزمايشات پاولف مي داند. اگر ما بشر را چنين موجودي بشناسيم قطعا جاي اين پرسش هست و يزيد بايد بتواند آن گونه احتجاج نمايد. ليكن نگرش واقع بينانه و رئاليستي قرآن آدمي را به گونه اي ديگر معرفي مي نمايد. برخي از خصوصيات اين ديدگاه از قرار زير است: 1) هر انساني تركيبي از گرايش هاي گوناگون و متنوع در دو جهت معنوي و مادي است. 2) هر انساني با فطرت پاك توحيد آفريده شده و ذاتا خداشناس و خداجوست. 3) هر انساني داراي اراده و اختيار و قدرت انتخاب است و لذا باراده خود مي تواند به سمت برخي از تمايلات دروني گرايد و با بعضي ديگر مقابله نمايد. 4) هر انساني از درون توسط پيامبر باطني (عقل و فطرت) هدايت يافته و به خوبي مي تواند راه نيك را از بد باز شناسد. 5) خداوند منان اكتفا به هادي باطني نكرده و به لطف خويش از طريق عوامل بيروني (پيامبران) نيز مشعل فروزان هدايت را فرا راه انسان قرار داده (و لكل قوم هاد) و در قيامت هم بر اساس آنچه از طريق آنان آموخته محاسبه مي كند ({/Bوَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً{w18-24w}{I17:15I}/}). 6) هر انساني قابليت تأثيرپذيري از عوامل بيروني و يا خودداري از اثرپذيري و مقاومت در برابر آنها يا تغييرشان را داراست. عواملي كه برشمرديم مربوط به همه انسان هاست و از نظر ذات انساني در امور فوق فرق ماهوي بين امام حسين(ع) و يزيد وجود ندارد. از اين رو هم امام حسين(ع) مي توانست در خانه علي(ع) راه يزيد را پيش گيرد و هم يزيد راه حسين(ع) را. چنان كه نمونه هاي بسياري در تاريخ وجود داشته است. مگر پيامبر اكرم(ص) و ساير مردم متعلق به يك جامعه فاسد نبوده اند؟ مگر حمزه و ابوجهل هر دو عموي پيامبر نبوده و در يك خانه رشد نيافتند؟ مگر دختر ابوسفيان ام حبيبه و دختر ابوبكر عايشه هر دو همسر پيامبر نبودند؟ مگر حر و عمر سعد به طور يكسان نسبت به امام حسين(ع) آگاهي نداشتند و در شرايط محيطي مشابهي زيست نكرده اند؟ پس چرا با شرايط نسبتا مساوي يكي خود را به اعلي عليين رساند و ديگري به اسفل سافلين؟ مگر پسر همين يزيد (معاويه بن يزيد) نبود كه پس از مرگ پدرش اعلام كرد پدر و جدم غاصب حكومت بودند و من حكومت را حق حسين بن علي(ع) مي دانم و كناره گرفت؟ و مگر جعفر فرزند امام عسكري(ع) نيست كه به كذابيت و دروغ گويي مشهور است و خواستار غصب مقام امامت بود؟ اينها همه و همه يك نكته دقيق انسان شناختي را نشان مي دهد و آن اين است كه تربيت و محيط گرچه موءثرند ولي نقش آنها تنها و تنها به مثابه «علت شرطي» و زمينه براي رشد يا انحطاط است نه «علت حقيقي». پس علت اصلي همان اراده انساني است و اين خود انسان است كه در دو راهي «سعادت» و «شقاوت» با آگاهي و با ميل و اختيار خويش يا به نداي «فطرت توحيد» پاسخ مثبت مي گويد و يا به آن پشت پا زده و ره به سوي «شيطان نفس» مي پيمايد. اكنون مي گوييم به فرض اگر يزيد در قيامت چنين سؤالي بكند آيا خدا در جوابش نخواهد گفت: اگر پدر تو معاويه بود ولي مگر به تو فطرت الهي و گرايشات معنوي و عقل و اختيار و قدرت انتخاب صحيح و مشعل هدايت نبوي را عنايت نكردم؟ پس آن همه الطاف كجا رفت؟ آيا چون پدرت معاويه بود ديگر قدرت فكر و درك و انتخاب راه صحيح هم نداشتي؟ آيا اگر اندك گامي به سوي من بر مي داشتي الطاف بيكران من به سوي تو سرازير نمي شد؟ پس چطور همسر فرعون راه خدا را برگزيد و ساحران دربار فرعون در برابر حق به سجده افتادند در حالي كه فرعون زودتر از آنها معجزه موسي(ع) را ديده و ايمان نياورده بود؟ و بر همين اساس است كه ثواب و عقاب معنا دارد. البته كساني كه در محيط سالم تربيت يافته اند براساس عدالت الهي مسوءوليت بيشتري نسبت به ديگران دارند و مسلما مسؤوليت بزرگ شده در خانه معاويه به اندازه كسي كه در خانه اهل بيت عليهم السلام رشد يافته نيست و خداوند اعمال هر كسي را به تناسب نعمت هايي كه به وي عطا كرده مي سنجد و براي هر بنده اي در قيامت سه ديوان گشوده مي شود: ديوان «سيئات» «حسنات» و «نعمات». و يكي از آن نعمت ها محيط تربيتي است. جالب آن كه قرآن مي فرمايد: خداوند و فرشتگان مجرمان را مورد سوءال قرار مي دهند كه: {/B«أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ؟ قالُوا بَلي »{w11-16w}{I67:9-8I}/} و در مورد عذاب مي پرسند {/B«أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ؟»{w9-12w}{I6:30I}*/} باز پاسخ گويند: بلي و هيچ كس زبان به اعتراض نگشايد كه چرا من در فلان جا به دنيا آمدم و ... و باز خداوند بر آنان احتجاج و استدلال مي فرمايد كه: {/B«لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ»{w1-8w}{I43:78I}/} (سوره زخرف آيه 78). پس تنها علت گرفتاري آنها «حق گريزي» و كراهت از حق و حقيقت است نه شناختن آن در حالي كه فطرتا خداوند آنان را گراينده به حق و نور و پاكي آفريده است. و جالب تر آنكه خداوند خود در قرآن مجيد اين سؤال را پيش بيني كرده و راه آن را بسته و فرموده است پيامبران را فرستاديم تا ديگر كسي چنين اشكالي نكند. «{/Bلِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اَللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ اَلرُّسُلِ {w5-12w}{I4:165I}/}» (نسأ آيه 165) آنچه گفته شد از نقطه نظر انسان شناسي بود. البته اين پرسش پاسخ فلسفي ديگري نيز دارد كه به جهت اختصار از ذكر آن خودداري مي شود. نكته ديگر آنكه اگر خداوند فاطمه (س) را «كوثر» خطاب كرده به لحاظ علم خدا نسبت به كنش اختياري آن حضرت است و چون خدا مي داند فاطمه(س) اين چنين رفتاري خواهد داشت از قبل شخصيتش را معرفي كرده و اگر هر كس ديگري جاي آن حضرت مي بود نيز همين گونه بود. نه اين كه گمان شود چون «كوثر» خطاب شده پس چنين كرده؟ بلكه فاطمه زهرا(س) نيز مانند زنان ديگر مي توانست بعدا گناه كند و اگر مي كرد قطعا خداوند در موردش چنين آيه اي نازل نمي فرمود. بنابراين گرچه اين آيات زمانا از قبل بيان شده ولي در رتبه علل رفتار و شخصيت آن حضرت نيست و اما صرف اين كه نطفه آن حضرت از پيامبر(ص) است كمالي نسبي است و آن كوچك ترين نقشي در حساب الهي و جزا و پاداش قيامت ندارد. حتي شخصيت حقيقي فرد هم به آن وابسته نيست. از اين رو پيامبران ديگر هم فرزنداني داشته اند ولي بعضي از آنان به مفاسد بسيار بزرگي گرويده اند. بنابراين شخصيت فاطمه(س) در خود آن حضرت است و معلول اختيار اراده و عمل خود آن حضرت مي باشد. و اگر خداوند علم و عصمت موهبتي به آن شخصيت هاي بزرگوار عنايت كرده است. به جهت آن بوده است كه مسئوليت بر عهده آنها سپرده است و اعطاء هر مسئوليتي ملازم با دادن امكانات لازم مي باشد و اين يك اصل عمومي و قانون كلي است. ناگفته نماند اين علم و عصمت موهبتي به منظور ايفاي مسئوليت است و در حد پايه مي باشد اما خود آن شخصيت هاي بزرگوار در كسب علم و مقامات معنوي ر چه بيشتر كوشش مي كردند و عبادت فراوان و جهاد و ايثار بسيار داشتند و علت برگزيدگي اين تعداد نيز بخاطر آن بوده است كه خداوند مي دانسته است چه كساني بار اين مسئوليت را بهتر مي توانند به عهده بگيرند چنان كه در قرآن مي خوانيم: {A({/Bاَللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ {w15-19w}{I6:124I}/})A}