بازگشت

گروه: اطلاعات عمومي
 
 
مرکز پاسخگو:دفتر تبليغات اسلامي
موضوع اصلي:حضرت ابوالفضل
موضوع فرعي:داستان زندگي حضرت ابوالفضل
سؤال:داستان زندگي حضرت اباالفضل را شرح دهيد.


جواب:

اسم: عباس عليه السلام.
كنيه: ابوالفضل.
لقب: قمر بني هاشم، باب الحوائج، سقاي كربلا، علمدار كربلا و ... .
تاريخ تولد: 4 شعبان سال 26 هجري قمري.
محل تولد: مدينه منوّره.
اسم پدر: اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام.
اسم مادر: فاطمه كلابيه معروف به ام البنين.
شهادت: دهم محرم (عاشورا) سال 61 هجري قمري.
محل شهادت: كربلاي معلاّ كنار نهر علقمه.
سنّ: 34 سال.
اولاد: 2 نفر: فضل و عبيدالله(برخي شش فرزند ذكر كرده اند).
همسر: لبابه دختر عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب.
برادران پدر و مادري: عبدالله، جعفر، عثمان.
حضرت ابوالفضل(ع) 14 سال با پدر بزرگوار خود، 24 سال با برادرش امام حسن مجتبي(ع) و 34 سال با برادرش امام حسين(ع) زندگي نمود. او از همان اوايل زندگي عشق خود به خداي متعال را از خود بروز دارد. در آغازين روزهايي كه عباس(ع) زبان باز كرده بود علي(ع) به او فرمود: بگو يك، عباس گفت يك، حضرت ادامه داد: بگو دو، عباس خودداري كرد و گفت شرم مي كنم با زباني كه خدا را به يگانگي خوانده ام دو بگويم. در اين حال شكوفه شوق و شادي در وجود علي(ع) نمايان شد و لباني لبريز از احساس پيشاني عباس را بوسيد.[1] سردار رشيد كربلا بر اثر ايمان و معنويت سرشار از عشق به مقامي مي رسد كه شخصيتي مانند امام حسين(ع) خطاب به عباس (س) مي فرمايد: برادر جانم به فدايت. مقام معنوي قمر بني هاشم در حدي است كه ما قدر به درك آن نيستيم. امام زين العابدين(ع) فرمود: براي عمويم عباس در قيامت منزلتي است كه همه شهيدان غبطه مي خورند و آرزوي چنان مقامي را مي كنند.[2] شأن و جلالت علمدار كربلا در پيش خدا چنان است كه خداي متعال به اين بندة صالحش مقام باب الحوائجي داد كه هر كس با صدق قلب متوسل به قمر بني هاشم گردد حاجتش برآورده مي شود. چه بسيار گره هاي كور به دست عباس(ع) گشوده شده، و چه فراوان مرض هاي غير قابل علاج با رفتن به در خانة عباس (ع) برطرف شده است. مرحوم شيخ مهدي كرمانشاهي گويد: يك مرد كاسب كوري بود در كربلا(بازار بين الحرمين) و همه او را مي شناختند، ما تا ديده بوديم او را نابينا ديده بوديم، يك روز در مقبره وابسته به خودمان كه در رواق پائين پاي مبارك امام حسين(ع) مي باشد خوابيده بودم، هوا كمي گرم بود درب مقبره را كمي باز گذاشته بودم تا باد بيايد، يك مرتبه صداي هياهو شنيدم نگاه كردم ديدم ازدحام عجيبي است، چون درب مقبره ما باز بود جمعيت بسوي مقبره ما هجوم آوردند، عده اي دور مردي را گرفته داخل مقبره نمودند و در را بستند، خوب كه نگاه كردم ديدم آن مرد نابيناي مشهور است، و هر دو چشم او باز شده، مثل كاسه خون سرخ مي درخشد، مردم لباس هاي او را پاره پاره كردند، فوج فوج براي ديدن او مي آمدند، انگشت جلوي چشم او مي گرفتند مي پرسيدند اين چند تا است، درست جواب مي داد. وقتي سؤال شد چه شده است؟ گفت: اباالفضل شفا داده است.[3]
سردار جانبار و فداكار كربلا عباس نامدار شجاعت را هم از طرف پدرش علي مرتضي و هم از ناحية مادرش ام البنين به ارث برده بود. در 12 سالگي در جنگ صفين شركت داشت. دلاوري كه در اين جنگ از خود نشان داد. دل اميرمؤمنان را شاد كرد و تعجب اصحاب آن حضرت را برانگيخت.
در يكي از روزهاي جنگ صفين مردم ديدند از لشكر علي(ع) جواني نقاب به صورت انداخته به ميدان آمد و مبارز طلبيد، معاويه ابوالشعشا را به جنگ او فرمان داد، ابوالشعشاء گفت: مردم شام مرا با هزار سوار مقابل مي دانند تو مي خواهي مرا به جنگ كودكي بفرستي؟ مرا هفت پسر است يكي را به جنگ او مي فرستم. پسر اولش را فرستاد و او كشته شد. پس از كشته شدن پسر اولش بقيه پسرانش را يكي پس از ديگري به ميدان فرستاد و همگي به دست اين جوان كشته شدند، خود ابوالشعشا، هم با غضب و عصبانيت تمام به ميدان آمد و كشته شد. ديگر كسي جرئت نكرد كه به ميدان بيايد. جوان نقاب دار به طرف لشكر اميرمؤمنان برگشت، هم در تعجب بودند و نمي شناختند اين جوان چه كسي است. چون نقاب از چهره برداشت ديدند ماه بني هاشم ابوالفضل العباس است.[4] پسر با شهامت ام البنين در كربلا هم چنان دلاوري از خود نشان داد كه تا دست هايش در بدن بود كسي جرئت نزديك شدن به او را نداشت لذا اول كمين كردند و دو دست آقا را قطع نمودند سپس به شهادتش رساندند.
تفصيل زندگي حضرت را مي توانيد در كتاب هايي كه در اين زمينه نوشته شده مطالعه فرماييد.
[1] مستدرك وسائل الشيعه، ج 3، ص 815.
[2] شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ج 1، ص 385.
[3] علي رباني خلخالي، چهرة درخشان قمر بني هاشم، ص 300.
[4] علي رباني خلخالي، چهره درخشان قمر بني هاشم، ص 158.