بازگشت

گروه: اطلاعات عمومي
 
 
مرکز پاسخگو:تبيان
موضوع اصلي:قيام امام حسين (ع)
موضوع فرعي:آگاهانه بودن قيام امام حسين(ع)
سؤال:آيا قيام امام حسين (ع) قيامي آگاهانه بود يا انفجاري ناآگاه؟
جواب:

قيام امام حسين عليهالسلام از قانون عمومي حوادث بيرون نيست. نهضت وي موجبات، انگيزه، آثار و پي آمدهائي داشت، همچنانكه داراي عناصر، محتويات، شكل و وضع خاصي بودقيام آن حضرت، با كمال حريّت و آزادي، صورت پذيرفت، و وي روي محاسبات خاصي انقلاب و نهضت را بر سكوت و سكون، برگزيد. به گونهاي ميتوانست قيام نكند و، خود و پيروان خويش را به پيروي از حزب حاكم و يا لااقل به بيتفاوتي در برابر آن، دعوت كند و مهر خاموشي بر لب نهد و سكون را بر تحرك ترجيح بخشد.
يا اينكه اختناق، فشار، ظلم و ستم، در جامعه اسلامي آن روز به حدّي رسيده بود، كه ديگر مزاج جامعه توان مقاومت را از دست داده و به پايهاي رسيده بود كه خواهناخواه انفجاري در آن رخ ميداد و نهضتي پي ريزي ميگرديد.
كساني كه نهضتها و قيامها را از طريق «انفجار ناآگاه» تفسير ميكنند و آن را با نظريه هگل (تبديل كميت به كيفيت، يا اصل سوم ديالكتيك) توجيه مينمايند، وقتي به قيام سالار شهيدان ميرسند، براي كلّي نشان دادن تحليل خود، انقلاب پربار و پرارزش حضرت حسين عليهالسلام را نيز در اين مسير قرار ميدهند و آن را انقلاب نا آگاه، يا انفجاري در دل جامعه آن روز معرفي مينمايند.
ميگويند: گاهي تغييرات و دگرگونيهاي تدريجي در پديدههاي مادي به پايهاي ميرسد، كه ديگر پديده نميتواند آن دگرگونيها را پذيرا گردد، و سرانجام تغييرات جزئي سر از پيديش نوعي جديد در ميآورد،چنانكه افزايش حرارت در آب، حد معيني دارد. آنگاه كه درجه حرارت بالا رفت، خواناخواه، آب تبديل به بخار ميگردد.
از نظر اينان، اين قانون، در جامعه و تاريخ نيز حاكم است. جامعه، تا حدي ميتواند تعدّي طبقه ستمگر را پذيراگردد. آنگاه كه به مرحلهاي رسيد، كه توان پذيرش از او سلب گرديد، سرانجام با انفجاري بر ضد نظام حاكم، بر ميخيزد، و انقلابي بر پا ميكند.
روي اين اساس، بعضي ميگويند پس از شهادت امير مومنان، فشار دستگاه اموي بر ملت مسلمان و طبقه ستمديده رو به افزايش نهاد. پس از مرگ معاويه، زمامداري فرزندش يزيد فشار را دو چندان كرد، و وقت آن رسيد كه جام صبر جامعه لبريز گردد و انفجاري در آن رخ دهد و در نتيجه قيام حضرت حسين عليهالسلام نمايشي از اين انفجار، و تصويري از اين انقلاب قهري بود.
انقلاب آگاهانه
چنين داوري درباره نهضت جضرت حسين عليهالسلام، يك نوع پيشداوري است كه از عقيده شخصي تحليل گران مادي سرچشمه ميگيرد. اگر آنان به متن تاريخ نهضت مراجعه ميكردند، و واقع بين و حق گرا بودند، هرگز درباره پرارزش ترين نهضت ها چنين داوري نمينمودند. اين نوع تحليل گران،اصل «تبديل كميت به كيفيت» را به طور در بست درباره پديدههاي طبيعي پذيرفتهاند، و از طرف ديگر معتقدند كه اصول حاكم بر طبيعت نا آگاه، بر جامعه و تاريخ بشر آگاه نيز بدون كم و زياد، حاكم است. لذا قهراً ناچارند كه قيام فرزند علي(ع) را نيز از اين طريق توجيه كنند. اگر آنان اين اصل را جهان شمول نميدانستند (چنانكه حق نيز همين است) و يا اگر هم جهان شمول ميدانستند ولي از اصل «طبيعت مآبي» در انسان، پيروي نميكردند، هرگز انقلاب سالار شهيدان را انفجار نا آگاهانه كه نتيجه آن بي ارزش قلمداد كردن آن است ـ نميناميدند اشكال كار اين گروه آن است كه همه چيز و همه نهضتها را ميخواهند با مقياسهاي محدود خود تفسير كنند. و هر كجا كه ماده خلافي مشاهده ميكنند، ناچار ميشوند كه دست به تحريف زده و «تز»يك بعدي خود را حفظ كنند.
انفجار يك جامعه، مانند انفجار يك ديگ بخار است. آنگاه كه دريچههاي اطمينان كاملاّ مسدود باشد، انفجار، خود به خود انجام ميگيرد، خواه انسان بخواهد يا نخواهد، زير ظرفيت جامعه از فشار و ستم لبريز ميگردد، و انفجار، به صورت يك پديده قطعي انجام ميگيرد.
قيام، انفجاري، در مقياس كوچك مانند انفجار يك انسان پر عقده است كه بدون اختيار، آنچه در دل دارد بيرون ميريزد، هرچند بعداً پشيمان ميگردد. قيام انفجاري، فاقد هر نوع ارزش اخلاقي است و هرگز نميتوان قهرمان انقلاب را ستود، زيرا تمام شركت كنندگان در صحنه قيام، تماشاگران انقلابند، نه بازيگران. و عامل مؤثر، همان افزايش تضادها و ناراحتي و ستمگريهائي است كه خود را از طريق هيجانها وشورشها نشان ميدهد، و گروه پرخاشگر را به مخالفت و براندازي و اميدارد.
از اين جهت ظرفداران اين «تز» معتقدند كه بايد در جلو انداختن انفجار، بر تضادها افزود، و ناراحتيها را دو چندان كرد تا ديگ بخار جامعه، خود به خود بتر كد و نظام را برافكند.
هسته نهضت در قلوب امام حسين عليهالسلام و شيعيان حضرتش پس از رحلت برادر بزر گوارش حضرت امام حسن عليهالسلام كاشته شد. سالار شهيدان، پس از شهادت برادر مظلوم خود تا مرگ معاويه، همواره نقش پرخاشگري داشت، و معاويه را در اجتماعات بزرگ استيضاح ميكرد، و جنايات او را بر امت اسلام بر ميشمرد و گاهي از طريق نامه، او را به قيام و نهضت، تهديد ميكرد آنگاه كه وي راهي دوزخ شد، و پستترين و رذلترين فرد را جانشين خود قرار داد، نهضت حضرت سيدالشهدا عليهالسلام شروع به شكل گيري كرد، و مسلمانان را از طرق گوناگون به قيام و انقلاب دعوت نمود.
اين كارها حاكي از برنامه ريزي دقيق بود كه سرور آزادگان آن را تنظيم ميكرد و امت را به پيروي از آن دعوت مينمود. معالوصف، چگونه ميتوان قيام او را انفجار نا آگاهانه خواند و آن را در رديف انقلابهاي بي ارزش قرار داد؟ اينك يك رشته قرائن تاريخي برخروج آگاهانه او بيان ميشود.
1ـ سخنراني امام به هنگام اخذ بيعت براي يزيد
معاويه پس از شهادت رساندن امام مجتبي صلوات الله عليه، از طريق تطميع و تهديد، موافقت گروهي از شخصيتها را براي بيعت با يزيد جلب كرد. آنگاه كه وي با امام حسين بن علي عليهالسلام روبرو شد، امام ضمن خطا بهاي به وي چنين گفت: توصيفي را كه درباره كمال و كارداني فرزندت يزيد كردي، شنيدم. تو ميخواهي از اين طريق مردم را به اشتباه بيندازي. گويا درباره فرد ناشناختهاي سخن ميگوئي. گويا تو آگاهي خاصي داري كه ما آن را نداريم. يزيد موقعيت و لياقت خود را در اين كار نشان داده است او يك فرد سگ باز و كبوتر باز است. پيوسته با زنان رامشگر، به نواختن انواع دستگاههاي موسيقي مشغول ميباشد. چه بهتر كه از اين كار صرف نظر كني، و بار سنگين گناه خود را سنگينتر نسازي... (الامامة و السياسة، ط مصر، 1/170. نگارش ابن قتيبه دينوري متوفاي سال 276)
2ـ نامه امام به معاويه
امام عليهالسلام نامه گستردهاي به معاويه مينويسد و جرائم بزرگ او را كه در رأس آنها قتل صالحان، و اكابر صحابه و رجال پرهيزگار از شيعيان اميرالمومنين عليهالسلام است، بر مي شمرد. آنگاه در آن نامه ميافزايد:
«من از خدا، به خاطر اين كه به دليل يك رشته عذرها بر ضد تو قيام نكردهام و قيامي به راه نينداختهام، ميترسم، چون ممكن است كه عذرهاي من در درگاه الهي پذيرفته نباشد».آنگاه در پايان يادآور ميشود: «يكي از جرائم نابخشودني تواين است كه براي فرزند خود كه شراب مينوشد و با سگها بازي ميكند، از مردم بيعت گرفتهاي» (الامامه والسياسه، 1/165)
3ـ سخنراني امام در سرزمين مني
امام در اواخر حكومت معاويه در سرزمين «مني» در اجتماعي فزونتر از نهصد نفر، كه در آن شخصيتهاي بزرگ از بني هاشم و ياران رسول خدا و فرزندان آنها و تابعان شركت داشتند، با يك سخنراني مستدل، در باره نظام حاكم بر كشور اسلامي، سخن گفت. و از آنان خواست كه سخنان او را به افراد ديگر برسانند و به شخصيتهاي بزرگ كه در بلاد اسلامي به سر ميبرند، بنويسند، و پس از بازگشت به اوطان خود، آنان را از نظريه حضرتش آگاه سازند.
آن حضرت ، سخن خود را از بحث در باره معاويه آغاز كرد و جناياتي را كه او درباره امت اسلامي بالاخص شيعيان اميرالمومنين عليهالسلام مرتكب شدهبود، يادآورشد.
راوي ميگويد: حسين بن علي(ع) در اين مجمع، بسياري از آياتي را كه در حق خاندان رسالت وارد شده و يا سخناني كه پيامبر درباره آنان گفته بود يادآور شد، و از حضار كه استوانههاي اسلام در مكه و مدينه و ديگر بلاد بودند تصديق و گواهي خواست. آنگاه آنان را به خدا سوگند داد، كه اين حقايق را به افراد متعهد و با ايمان برسانند. و همه آنان به تصديق حضرتش برخاستند. (كتاب سليم بن قيس،ص 183ـ 186، طبع نجف)
گذشته از همه اينها، امام عليهالسلام در روز هشتم ذي الحجّة، حج را به عمره مفرده تبديل كرد، در برابر انبوهي از مردم سخنراني كرد و انگيزه انصراف خود از شركت در مراسم حج و خروج به سوي عراق را تشريح نمود. و به گونهاي روشن فرمودكه:
«مرگ بسان قلاده عروس بر گردن انسان بسته شدهاست و من همانند علاقه يعقوب به يوسف، به پيوستن به نياكان خود مشتاقم.گويا ميبينم كه به شهادت ميرسم و گرگان بيابان (بني أميّه) بندهاي بدن مرا قطعه قطعه ميكنند. آنگاه فرمود: كساني كه ميخواهند در اين راه خون بدهند و به لقاء الهي بپيوندند، آماده حركت باشند. من بامدادان حركت ميكنم. (لهوف، طبع بغداد، ص 41)
با وجود اين سخنرانيها و سخنرانيهاي ديگر در نيمه راه، در خود كربلاء، در شب عاشوراء كه ياران خود را مرخص ميكند،و از بيعت آنان صرف نظر مينمايد، صحيح است كه نهضت پرارزش آن حضرت را انفجار نا آگاهانه بناميم؟