بازگشت

گروه: اطلاعات عمومي
 
 
مرکز پاسخگو:تبيان
موضوع اصلي:قيام امام حسين (ع)
موضوع فرعي:علت همراهي اهلبيت امام حسين در قيام او
سؤال:پاسخ امام حسين به كسانيكه او را از بردن اهل بيت به دنبال خودش برحذر ميداشتند چه بود؟
جواب:

ابا عبدالله جواب داد: نه، من بايد آنها را ببرم. به آنها جوابي مي داد كه ديگر نتوانند در اين زمينه حرف بزنند، به اين ترتيب كه جنبه معنوي مطلب را بيان مي كرد، كه مكرر شنيده ايد كه ايشان استناد كردند به رؤيايي كه البته در حكم يك وحي قاطع است. فرمود: در عالم رؤيا جدم به من فرموده است: «اِنَّ اللهَ شاءَ اِنْ يَراكَ قَتيلاً» (بحارالانوار، 44/364) گفتند: پس اگر اين طور است، چرا اهل بيت و بچه ها را همراهتان مي بريد؟ پاسخ دادند: اين را هم جدم فرمود: «اِنَّ اللهَ شاءَ اَنْ يَراهُنَ سَبايا». (بحارالانوار، 44/364) خدا خواسته است تو شهيد باشي، جدم به من گفته است كه رضاي خدا در شهادت توست. جدم به من گفته است كه خدا خواسته است اينها اسير باشند؛ يعني اسارت اينها رضاي حق است، مصلحت است و رضاي حق هميشه در مصلحت است و مصلحت يعني آن جهت كمال فرد و بشريت. در مقابل اين سخن، ديگر كسي چيزي نگفت يعني نمي توانست حرفي بزند. پس اگر چنين است كه جد شما در عالم معنا به شما تفهيم كرده اند كه مصلحت در اين است كه شما كشته بشويد، ما ديگر در مقابل ايشان حرفي نداريم. همه كساني هم كه از اباعبدالله اين جمله ها را مي شنيدند، اين جور نمي شنيدند كه آقا اين مقدر است و من نمي توانم سرپيچي كنم. اباعبدالله هيچ وقت به اين شكل تلقي نمي كرد. اين طور نبود كه وقتي از ايشان مي پرسيدند چرا زنها را مي بريد، بفرمايد اصلا من در اين قضيه بي اختيارم و عجيب هم بي اختيارم. بلكه به اين صورت مي شنيدند كه با الهامي كه از عالم معنا به من شده است، من چنين تشخيص داده ام كه مصلحت در اين است و اين كاري است كه من از روي اختيار انجام مي دهم ولي بر اساس آن چيزي كه آن را مصلحت تشخيص مي دهم. لذا مي بينيم كه در موارد مهمي، همه يك جور عقيده داشتند، اباعبدالله عقيده ديگري در سطح عالي داشت؛ همه يك جور قضاوت مي كردند، امام حسين عليه السلام مي گفت: اين جور نه، من جور ديگري عمل مي كنم. معلوم است كه كار اباعبدالله يك كار حساب شده است، يك رسالت و يك مآموريت است. اهل بيتش را به عنوان طفيلي همراه خود نمي برد كه خوب، من كه مي روم، زن و بچه ام هم همراهم باشند. غير از سه نفر هيچيك از همراهان اباعبدالله، زن و بچه اش همراهش نبود. انسان كه به يك سفر خطرناك مي رود، زن و بچه اش را كه نمي برد. اما اباعبدالله زن و بچه اش را برد، نه به اعتبار اينكه خودم مي روم پس زن و بچه ام را هم ببرم (خانه و زندگي و همه چيز امام حسين عليه السلام در مدينه بود) بلكه آنها را به اين جهت برد كه رسالتي در اين سفر انجام بدهند.