بازگشت

اتمام حجتي ديگر


قال الامام الحسين عليه السلام: وَيْلُکُمْ ما عَلَيْکُمْ أَنْ تَنْصِتُوا إِلَيَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلي، وَ إِنَّما أَدْعُوکُمْ إِلي سَبيلِ الرَّشادِ، فَمَنْ أَطاعَني کانَ مِنَ الْمُرْشَدينَ، وَ مَنْ عَصاني کانَ مِنَ الْمُهْلَکينَ، وَ کُلُّکُمْ عاصٍلأمْري غَيْرُ مُسْتَمِعٍ لِقَوْلي، قَدْ إِنْخَزَلَتْ عَطيَّاتُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ، فَطَبَعَ اَللَّهُ عَلي قُلُوبِکُمْ، وَيْلَکُمْ أَلا تَنْصِتُونَ؟ أَلا تَسْمَعُونَ؟ (فتلاوم أصحاب عمر بن سعد بينهم و قالوا: أنصتوا له).

تَبّاً لَکُمْ أَيَّتُهَا الْجَماعَةُ وَ تَرْحاً. أَفَحينَ اسْتَصْرَخْتُمُونا وَلهينَ مُتَحَيِّرينَ فَأَصْرَخْناکُمْ مُؤَدِّينَ مُسْتَعِدِّينَ، سَلَلْتُمْ عَلَيْنا سَيْفاً في رِقابِنا، وَحَشَشْتُمْ عَلَيْنا نار الْفِتَنِ الّتي جَناها عَدُوُّکُمْ وَ عَدُوُّنا فَأَصْبَحْتُمْ إِلْباً عَلي أَوْلِيائِکُمْ، وَ يَداً عَلَيْهِمْلأعْدائِکُمْ، بِغَيْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فيکُمْ، وَلا أَمَلٍ أَصْبَحَ لَکُمْ فيهِمْ، اِلاَّ الْحَرامَ مِنَ الدُّنْيا أَنالُوکُمْ، وَ خَسيسَ عَيْشٍ طَمَعْتُمْ فيهِ، مِنْ غَيْرِ حَدَثٍ کانَ مِنَّا، وَلا رَأيٍ تَفَيَّلَ لَنا. [1] فَهَلاَّ لَکُمْ الْوَيْلاتُ إذْ کَرِهْتُمُونا وَ تَرَکْتُمُونا، تَجَهَّزْتُمُوها وَالسَّيْفُ لَمْ يَشْهَرْ، وَالْجَأْشُ طامِنٌ، وَالرَّأْيُ لَمْ يُسْتَحْصَفْ، وَلکِنْ أَسْرَعْتُمْ عَلَيْنا کَطَيْرَةِ الْدَّبا، وَ تَداعَيْتُمْ إِلَيْها کَتَداعي الْفَراشِ، فَقُبْحاً لَکُمْ.

فَإِنَّما أَنْتُمْ مِنْ طَواغيتِ الْأُمَّةِ، وَ شِذاذِ الأحْزابِ، وَ نَبَذَةِ الْکِتابِ، وَ نَفَثَةِ الشَّيْطانِ، وَ عُصْبَةِ الآثامِ، وَ مُحَرِّفي الْکِتابِ، وَ مُطْفِي ءِ السُّنَنِ، وَ قَتَلَةِ أَوْلادِ الأنْبياءِ، وَ مُبيري عِتْرَةِ الأوْصِياءِ، وَ مُلْحِقي الْعِهارِ بِالنَّسَبِ، وَ مُؤْذِي الْمُؤْمِنينَ، وَ صُراخِ أَئِمَّةِ الْمُسْتَهْزئينَ، الَّذينَ جَعَلُوا القُرْآنَ عِضينَ. وَ أَنْتُمْ اِبْنَ حَرْبٍ وَ أَشْياعَهُ تَعْتَمِدُونَ، وَ إِيَّانا تَخْذُلُونَ، أَجَلْ وَاللهِ الْخَذْلُ فيکُمْ مَعْرُوفٌ، وَشَجَتْ عَلَيْهِ عُرُوقُکُمْ، وَ تَوارَثَتْهُ اُصُولُکُمْ وَ فُرُوعُکُمْ، وَ نَبَتَتْ عَلَيْهِ قُلُوبُکُمْ وَ غَشِيَتْ بِهِ صُدُورُکُمْ، فَکُنْتُمْ أَخْبَثَ شَيْ ءٍ سِنْخاً لِلنَّاصِبِ وَ أُکْلَةً لِلْغاصِبِ، أَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَي النَّاکِثينَ الَّذينَ يَنْقُضُونَ الأيْمانَ بَعْدَ تَوْکيدِها، وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللهَ عَلَيْکُمْ کَفيلاً فَأَنْتُمْ وَاللهِ هُمْ. أَلا إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعيّ قَدْ رَکَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ، بَيْنَ الْسِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ، وَهَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةِ، وَ ما آَخُذُ الدَنيَّةِ، أَبَي اللهُ ذلِکَ وَرَسُولُهُ، وَجُدوُدٌ طابَتْ، وَحُجُورٌ طَهُرَتْ، وَاُنُوفٌ حَمِيَّةٌ، وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ، لا تُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلي مَصارِعِ الْکِرامِ، أَلا أنّي قَدْ أَعْذَرْتُ وَأَنْذَرْتُ، أَلا إِنّي زاحِفٌ بِهذِهِ الْاُسْرَةِ عَلي قِلَّةِ الْعَتادِ، وَخَذْلَةِ الأصْحابِ، ثمّ أنشأ يقول:



فَاِنْ نَهْزَمْ فَهَزَّامُونَ قِدْماً

وَاِنْ نُهْزَمْ فَغَيْرُ مُهَزَّمينا



وَما أِنْ طِبُّنا جُبْنٌ وَلکِنْ

مَنايانا وَدَوْلَةُ آخِرينا



أَما إنَّهُ لا تَلْبَثُونَ بَعْدَها إِلاَّ کَرَيْثَ مَا يُرْکَبُ الْفَرَسُ، حَتّي تَدُورَ بِکُمْ دَوْرَ الرِّحي، عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ أَبي عَنْ جَدّي، فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکاءَ کُمْ ثَمَّ کيدُوني جَميعاً ثُمَّ لا تنْظِرُونِ، إِنّي تَوَکَّلْتُ عَلَي اللهِ رَبّي وَ رَبِّکُمْ. ما مِنْ دابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبّي عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ. [2] .

اَللَّهُمَّ اَحْبِسْ عَنْهُمْ قَطِرَ السَّماءِ، وَابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنينَ کَسِنِيِّ يُوسُفَ، وَسَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلامَ ثَقيفٍ يُسْقيهِمْ کَأْساً مُصْبِرَةً، فَلا يَدَعُ فيهِمْ أَحَداً، قَتْلَةً بِقَتْلَةٍ وَضَرْبَةً بِضَرْبةٍ، يَنْتَقِمُ لي وَلِأَوْلِيائي وَأهْلِ بَيْتي وَأَشْياعي مِنْهُمْ، فَإِنَّهُمْ غَرُّونا وَکَذَّبُونا وَ خَذَلُونا، وَ أَنْتَ رَبُّنا عَلَيْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَيْکَ أَنَبْنا وَإِلَيْکَ الْمَصيرُ. ثمَّ قال: أَيْنَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ؟ اُدْعُوا لي عُمَرَ!. فدُعي له، وکان کارهاً لا يحبّ أن يَأتيه، فقال: ياعُمَرُ أَنْتَ تَقْتُلُني تَزْعَمُ أَنْ يُوَلّيکَ الدَّعِيُّ ابْنُ الدَعيّ بِلادَ الرَّيِّ وَجُرْجانَ، وَاللهِ لا تَتَهَنَّأُ بِذلِکَ أَبَداٌ، عَهْداٌ مَعْهُوداً، فَاصْنَعْ ما أَنْتَ صانِعٌ، فَإِنَّکَ لا تَفْرَحُ بَعْدي بِدُنْيا وَلا آخِرَةَ، وَکَأَنّي بِرَأسِکَ عَلي قَصَبَةٍ قَدْنُصِبَ بِالْکُوفَةِ، يَتَراماهُ الصِّبْيانُ وَ يَتَّخِذُونَهُ غَرَضاً بَيْنَهُمْ.


***

امام حسين عليه السلام فرمود: هشدار به کوفيان

(واي بر شما، شما را چه شده است که ساکت نمي شويد؟ تا سخنانم را بشنويد، همانا من شما را به راه رستگاري فرامي خوانم، هرکس از من اطاعت کند از رستگاران و هرکس از سخنم سرپيچي کند از نابود شدگان خواهد بود، همه شما از فرمانم عصيان کرديد، و به سخنانم گوش نداديد زيرا انبار آذوقه شما از حرام انباشته و شکمهايتان از حرام پرگشته است و بهمين جهت خداوند بر دلهايتان مهر نهاده است.

واي بر شما چرا ساکت نمي شويد؟ چرا به سخنانم گوش فرا نمي دهيد؟). در اين هنگام جمعي از لشگريان عمر سعد آرام گرفتند و ديگران را به سکوت فراخواندند که امام فرمود:

علل انحراف و سقوط کوفيان

مرگتان باد، و غم و اندوه يارتان، مگر نه هنگاميکه حيرت زده استغاثه کرديد، و ما را به ياري خود طلبيديد، و ما سريع به استغاثه شما پاسخ داده و به ياريتان برخاستيم؟ ولي اکنون شمشيرهائي که براي دفاع از ما بدست گرفته بوديد بر ضدّ ما مهيّا کرده ايد، آتشي را متوجّه ما ساخته ايد که آنرا براي نابودي دشمنان ما و شما افروخته بوديم، چه شد که بر ضدّ دوستان خود گرد آمديد؟ و به نفع دشمنانتان دست بر دوستانتان بالا برديد، نه آنان عدالتي در ميان شما اجراء کردند و نه اميد آينده بهتري برايتان باقي گذاشته اند، همه اين هيا هوها براي اين است که آنان اندکي از مال حرام و زندگي پستي که برايتان گوارا است بشما وعده داده اند و گرنه هيچ کار خلافي از ما سرنزده و هيچ انديشه باطلي بر ما راه نيافته است.

آيا شما شايسته بلاها نيستيد که از ما دوري مي جوئيد و ما را ترک مي کنيد؟ زماني شمشيرها در نيام و دل ها آرام و فکرها بي تشويش بود ولي شما فتنه را برانگيختيد و آنگاه مانند ملخهاي ناتوان خيز برداشتيد و همچون حشرات پرسوخته به حرکت در آمديد، پس ذلّت و خواري بر شما باد، اي بردگان کنيززاده «يزيد».

مسخ ارزش ها در کوفيان

شما اکنون از طاغيان امّت مي باشيد، شما فرومايگان جامعه هستيد، شما دور افتادگان از کتاب خدائيد، شما پايمال کنندگان سنّت ها هستيد و کشندگان فرزندان پيامبرانيد، شما نابود کنندگان خاندان اوصياء و اولياء هستيد، شما زنا را علّت خويشاوندي مي دانيد و به بندگان مؤمن آزار روا داشتيد، با استهزاء کنندگان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم که کتب آسماني را پاره پاره کردند همصدا شديد.

چه بدکاري کرديد! و به دست خودتان عذاب ابدي را خريديد. آري شما «معاويه» فرزند حرب و پيروان او را کمک کرديد و از ياري ما دست برداشتيد. بخدا سوگند! اين پيمان شکني در ميان شما معروف است، ريشه شما از اين پيمان شکني ها آب خورده و شاخه هايتان از اين ريشه نيرو گرفته است، دلهاي شما بر آن استوار گشته و سينه هايتان از آن لبريز شده است. شما کثيف ترين ميوه اي هستيد، که براي هر تماشاگري مايه اندوه است، و طعمه اي لذيذ و گوارا براي غاصبان و زورمندان مي باشيد. لعنت خدا بر آن پيمان شکنان باد که سوگندهاي خود را پس از تأکيد در هم شکستند، در حاليکه خداوند را بر آن پيمان کفيل داده بوديد.

روح تسليم ناپذيري

آگاه باشيد! زنازاده، فرزند زنازاده، مرا بين دو چيز مجبور کرده است، بين مرگ و ذلّت، امّا هيهات که ما ذلّت و خواري را بپذيريم، خداوند پذيرش ذلّت را برما و بر پيامبر و مؤمنين روانداشته است و دامن هاي پاک و داراي اصالت و شرف و خاندان داراي همّت والا و عزّت نفس ما، هرگز اجازه نمي دهند که اطاعت فرومايگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجيح دهيم. آگاه باشيد! آنچه لازم بود گفتم، و شما را از آينده بد و دردناک کردارتان بر حذر داشتم، بدانيد من با اين ياران اندک، بسياري دشمن و پيمان شکني ياران، و کارشکني دوستان، راه خود را انتخاب کرده ام).

آنگاه امام عليه السلام اشعار فروة ابن مسيّب مرادي را به عنوان مثال زدن خواند: (اگر شکست دهيم ما از روزگاران قديم دشمن شکن هستيم، و اگر شکست بخوريم در حقيقت شکست خورده نيستيم که بيم و ترس زيبنده ما نيست و لکن حکومت ستمگران جز با مرگ ما تداوم ندارد). سپس امام عليه السلام فرمود:

خبر از آينده دردناک کوفيان

(بخدا سوگند پس از آن «پس از کشتن من» باقي نخواهيد ماند جز اندک، بمقدار زماني که يک اسب سوار بر دور آسياب ميگردد، و بر محور آن چرخ مي زند. اين پيامي است که پدرم از جدّم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بمن رسانده است. پس انديشه هايتان را به همدستان خود روي هم بريزيد تا اقدام شما موجب پشيماني تان نشود، من به پرودگاري توکّل کرده ام که آفريننده من و شماست، و جان هر جنبنده اي در دست قدرت اوست، پرودگار من همواره بر صراط مستقيم است). آنگاه بر آنان نفرين کرد و فرمود:

نفرين امام بر کوفيان

(خداوندا باران رحمتت را بر اينان نفرست و همانند زمان يوسف عليه السلام خشکسالي و قحطي را نصيبشان گردان. پروردگارا مردي را از طايفه «ثقيف» بر آنان مسلّط فرما تا از شرابي تلخ و ناگوار سيرابشان سازد، از ايشان کسي را رهامکن مگر آنکه در مقابل هر کشته و مجروحي از ما، کشته و مجروحشان گرداني.

الهي! انتقام مرا و خاندان و دوستان و پيروانم را از آنان باز ستان، چرا که با ما از راه حيله وارد شدند، و ما را تکذيب نمودند، و بي اعتبار شمردند. آري تو پرودگار مائي و توکّل ما برتو است، و بسوي توباز مي گرديم و به جانب تو روي مي آوريم.) آنگاه ايستاد و فرمود: (کجاست عمر سعد؟ او را بخوانيد.) لشگر عمر سعد را خواندند، که خود را در مقابل امام حسين عليه السلام قرار داد، امام خطاب به او فرمود:

خبر از آينده دردناک عمرسعد

(اي عمر سعد! آيا تو مرا مي کشي؟ و خيال مي کني براي اينکار زنازاده فرزند زنازاده، حکومت «ري» و «گرگان» را بتو خواهد داد؟ سوگند بخدا! هرگز به اين آرزو نخواهي رسيد، اين پيمان نوشته الهي است، اي عمر سعد! هرچه مي خواهي انجام دهي انجام ده، زيرا تو پس از قتل من نه در دنيا و نه در آخرت شاد نخواهي بود، و گويا دارم مي نگرم که سر بريده تو بر سر ني زده شده و بچّه هاي کوفه با آن بازي کرده، و بسوي آن سنگ پرتاب مي کنند.) [3] .


***

[1] تحف العقول ص171، مقتل الحسين خوارزمي ج2 ص7.

[2] سوره هود آيه 56.

[3] مقتل الحسين‏ عليه السلام خوارزمي ج2 ص5، بحارالانوار ج45 ص8، عوالم بحراني ج17 ص251، تحف العقول ص171.