بازگشت

معاويه بي و بند باري يزيد را پذيرفته است


معاويه، پسرش يزيد را بسيار دوست مي داشت لذا فسق و فجور وي را پذيرفت و او را از آن باز نمي داشت.

مورخان مي گويند: به معاويه خبر دادند که پسرش در حال شرابخواري است، او به تجسّس و ضعش پرداخت، شنيد که چنين مي سرود:



اقول لصحب ضمت الکأس شملهم

وداعي صبابات الهوي يترنم



خذوا بنصيب من نعيم و لذة

فکل و إن طال المدي يتصرم



ولا تترکوا يوم السرور الي غد

فان غداً يأتي بما ليس يعلم



ألا ان اهنا العيش ما سمحت به

صروف الليالي و الحوادث نوم



«به ياراني که جام شراب آنهارا فراهم آورده است، در حالي که صداي ساز و آواز به گوش مي رسد، مي گويم».

«بهره خود را از نعمت و لذت بگيريد که همه، هرچند زياد بمانند، خواهند رفت».

«وروزشادي را به خاطر فردا از دست ندهيد که فردا با چيزي که معلوم نيست، خواهد آمد».

«بهترين زندگي آن است که گذشت شبها آن را اجازه دهد در حالي که حوادث در خواب باشند».



[ صفحه 244]



معاويه، به جاي خود بازگشت و خود را به وي نشان نداد و مي گفت: «به خدا! نه پيش او بودم و نه شادي اش را غصه دار کردم» [1] .


پاورقي

[1] مظفري، تاريخ، 215.