بازگشت

عشق وي به ميمونها


يزيد، به اتفاق مورخان، شيفته ميمونها بود. وي ميموني داشت که آن را روبه روي خود مي گذاشت و آن را «ابوقيس» مي ناميد! ته مانده جامش را به او مي نوشانيد و مي گفت: اين پيرمردي از بني اسرائيل است که گناهي به وي رسيده و مسخ شده است!

وي اين ميمون را بر روي ماده خري و حشي مي نشاند و همراه اسبان به مسابقه اسب دواني مي فرستاد. يک روز آن ماده خر، ميمون را برداشت و از اسبها جلو افتاد. يزيد از اين حادثه شادمان گشت و گفت:



تمسک أبا قيس بفضل زمامها

فليس عليها ان سقطت ضمان



فقد سبقت خيل الجماعة کلها

وخيل امير المؤمنين اتان



«اي ابوقيس! افسارش را نگهدار که اگر بيفتي، ضمانتي بر آن نيست».

«زيرا همه با اسبانشان به مسابقه رفتند و اسبان امير المؤمنين يک ماده خر باشد».

باز، روزي آن را براي مسابقه فرستاد ولي باد آن را بر زمين افکند و مرد. يزيد از اين حادثه به شدت اندوهگين گشت و دستور داد تا آن را کفن کنند و به خاک سپارند؛ همچنانکه به مردم شام دستور داد تا به خاطر اين مصيبت دردناکش به وي تسليت بگويند و خود او نيز مرثيه اي برايش سرود:



کم من کرام و قوم ذوو محافظه

جاءوا لنا ليعزوا في أبي قيس



شيخ العشيرة امضاها و اجملها

علي الرؤوس و في الأعناق و الريس



لا يبعد اللَّه قبراً انت ساکنه

فيه جمال و فيه لحية التيس [1] .





[ صفحه 237]



«چه بسيار انسانهاي گرامي و اشخاص عاليقدر، نزد ما آمدند تا به خاطر ابوقيس ما را تسليت گويند!»

«او پير خاندان بود، با قدرت ترين و زيباترين، بر سرها و درگردنها و او سالار بود!».

«خداوند دور نسازد قبري را که تو در آن جاي داري، در آن زيبايي است و ريش بز در آن باشد».

علاقه و شيفتگي يزيد به ميمونها ميان مردم شايع گشت تا آنجا که وي را به آن ملقب کردند. مردي از «تنوخ» در توهين به وي گفت:



يزيد صديق القرد ملَّ جوارنا

فحنَّ الي ارض القرود يزيد



فتبا لمن امسي علينا خليفة

صحابته الادنون منه قرود [2] .



«يزيد، دوست ميمون، از همسايگي ما بيزار شد، پس يزيد به سرزمين ميمونها دل بست».

«نابود باد آنکه برما خليفه شده، که نزديکترين يارانش ميمونها هستند».


پاورقي

[1] جواهر المطالب في مناقب الامام علي بن ابيطالب 304 - 303 / 25.

[2] انساب الاشراف 300/5.