بازگشت

ابن زياد نامه را از ابن سعد طلب كرد


ابن زياد، در معرض موجي گسترده از انتقاد همه ي محافل روبه رو گرديد



[ صفحه 426]



و بر آن شد تا گناه آن عمل را بر ابن سعد بيفکند تا وي به جاي او، مسؤول اين جنايت باشد، پس به دنبال وي فرستاد و به او گفت: نامه را به من بده.

- من براي انجام فرمان تو رفتم و نامه از بين رفت.

- بايد آن را براي من بياوري.

- آن را فرستاده ام تا بر پيرزنان قريش خوانده شود که از آنها معذرت خواسته گردد، به خدا! در مورد حسين با تو دلسوزانه رفتار کردم که اگر با پدرم سعد بن ابي وقاص به آن صورت دلسوزي مي کردم، حق او را ادا مي نمودم.

در آن مجلس «عثمان بن زياد» حاضر بود و به برادرش عبيداللَّه گفت: «راست گفت.به خدا! دوست داشتم که مردي از فرزندان زياد نمي بود مگر اينکه در بيني اش حلقه اي تا روز قيامت مي بود، ولي حسين کشته نمي شد».

آن ستمگر خاموش ماند و چيزي در پاسخش نگفت. [1] .

نامه اي که ابن سعد، به مدينه فرستاده بود تا به وسيله ي آن، لعنتهايي را که بر او فرو مي باريد، مانع شود و گناه را به گردن امير و سرورش ابن مرجانه بيفکند، بدين شرح مي باشد:

از عبيداللَّه بن زياد به عمر بن سعد، امّا بعد: من تو را به سوي حسين نفرستاده ام تا از او دفاع کني و نه براي اينکه با وي کار را به درازا بکشاني و به او اميد سلامت و ماندن بدهي، يا نزد من از او شفاعت نمايي. بنگر که اگر حسين و يارانش فرمان مرا پذيرفتند و تسليم شدند، آنان را سالم نزد من بفرست و اگر خودداري نمودند به سوي آنها پيشروي کن تا اينکه آنان را به قتل برساني و آنها را تکه تکّه نمايي که آنان مستحق آن هستند، پس هرگاه حسين را کشتي، اسبان را بر سينه و پشت او حرکت ده که او طغيانگر، سرکش و بر هم زن ستمکار است...



[ صفحه 427]



اگر تو به فرمان ما عمل کردي، به تو پاداش شنونده ي مطيع را مي دهيم و اگر خودداري نمودي، از کار و سپاه ما دوري گزين و شمر بن ذي الجوشن را با سپاه بگذار که ما او را به امر خويش، فرمان داده ايم». [2] .


پاورقي

[1] طبري، تاريخ 467 /5.

[2] همان، 415 /5.