بازگشت

برخورد ستمگر با زين العابدين


ابن زياد ستمگر، به ديگر افراد اهل بيت: نگاهي انداخت و امام زين العابدين عليه السلام را ديد که بيماري، وي را رنجور ساخته بود، پس از او پرسيد: تو کيستي؟



[ صفحه 413]



- «علي بن الحسين».

- «مگر خداوند، علي بن الحسين را نکشته است؟!

امام عليه السلام با آرامي به وي پاسخ داد: «مرا برادري به نام علي بود که او را کشتيد، او در روز قيامت از شما طلبکار خواهد بود». [1] .

ابن زياد، با وقاحت و بي شرمي به خشم آمد و بر امام فرياد کشيد: خداوند او را کشت!

امام با شجاعت کامل و پايداري به وي پاسخ داد: «خداوند، جانها را هنگام مرگ مي گيرد، کسي را نباشد که بي اذن خداي بميرد».

زمين، دور سر ابن زياد چرخيد و سختي گناه او را گرفت، زيرا بر او گران آمده بود که اين جوان اسير با اين رواني و حجت قوي و شاهد مثال آوردن از قرآن، سخن بگويد. پس، بر او فرياد کشيد: «جرئتي براي پاسخگويي به من داري! و هنوز براي تو چيزي باقي مانده است که به من جواب دهي!».

آن پليد ناپاک بر يکي از جلادانش فرياد کشيد: «اين جوان را ببر و گردن او را بزن».

حضرت زينب عليهاالسلام، آشفته خاطر گشت و با شجاعتي که از قدرت حکومت نمي ترسيد، امام را گرفت و او را در آغوش کشيده به فرزند مرجانه گفت: «اي پسر زياد! آنچه از خونهاي ما ريخته اي تو را بس است، آيا کسي را غير از اين باقي گذاشته اي؟ اگر مي خواهي او را بکشي، مرا همراه وي به قتل برسان».

آن ستمگر سرخورده گشت و با شگفتي گفت: «او را برايش رها کنيد،



[ صفحه 414]



خويشاوندي چه مي کند؟! او دوست داشت همراه وي کشته شود»؟ [2] .

اگر اين اقدام حضرت زينب عليهاالسلام نمي بود، اين باقيمانده از نسل حضرت حسين عليه السلام که سرچشمه ي خير و فضيلت در زمين است، از دست مي رفت.

«جاحظ» روايت کرده است که فرزند مرجانه در مورد علي بن الحسين عليه السلام به يارانش گفته بود: «بگذاريد او را بکشم که وي باقيمانده ي اين نسل است (يعني نسل حضرت حسين عليه السلام) تا اين ريشه را برکنم و با او اين بيماري را بميرانم و اين سرچشمه را به آن قطع کنم». [3] .

ولي آنان به وي گفتند تعرّضي به وي ننمايد و معتقد بودند که بيماريهايي که وي به آنها گرفتار است، او را از پاي درخواهد آورد، اما خداوند به صورتي شگفت، او را از آنان نجات داد.


پاورقي

[1] الحدائق الوردية 124 /1.

[2] ابن‏الاثير، تاريخ 82 /4.

[3] جاحظ، رسائل.