بازگشت

اسيران اهل بيت در كوفه


«کوفه»، با پريشاني و اضطراب فراوان، از اسيران اهل بيت استقبال نمود و خواري و بيچارگي، بر آن سايه افکند، زيرا دهانها بسته و زبانها لال گشته بود، کسي نمي توانست اندوه شديدي را که در دل داشت، از بيم حکومت ستمگري- که جان و کرامت مردم را ناچيز مي شمرد- بيان نمايد.

بوقهاي لشکريان، به صدا آمده پرچمهايشان به اهتزاز در آمدند، در حالي که سرهاي عترت پاک را به روي نيزه ها برداشته و اسيران يعني بانوان نبوت و آزاد زنان حريم وحي که به اسبان بسته شده بودند، به همراه داشتند.

آن منظره ي هولناک را «مسلم جصاص» [1] توصيف نموده و گفته است: ابن زياد مرا براي تعمير کاخ فرمانداري در کوفه فراخواند، در حالي که من، درها را گچکاري مي نمودم، ناگهان فريادهايي از همه ي کوفه برخاست، من روي به يکي از خدمتکاران کاخ نموده به او گفتم: «چرا کوفه را فريادزنان مي بينم؟».

- اينک سر يکي از خوارج را مي آورند که بر عليه يزيد قيام کرده است!!

- اين خارجي کيست؟

- حسين بن علي!

مسلم مي گويد: به خدمتکار اجازه دادم تا خارج شود سپس شروع به زدن بر روي صورتم کردم تا آنجا که ترسيدم دو چشم من از بين بروند، دستهاي گچ آلوده ام را شسستم و از قصر خارج شدم تا اينکه به «محله ي کناس» رسيدم، در



[ صفحه 398]



حالي که ايستاده بودم و مردم منتظر رسيدن اسيران و سرها بودند، چهل شتر پيش آمدند که زنان و اطفال را حمل مي کردند، ناگهان، علي بن الحسين عليه السلام را بر شتري بدون پوشش ديدم که از گردنش خون جاري بود و گريه کرده مي گفت:



يا امة السوء لاسقياً لربعکم

يا امة لم تراع جدّنا فينا



لو اننا و رسول اللَّه يجمعنا

يوم القيامة ما کنتم تقولونا



تسيرونا علي الاقتاب عارية

کأننا لم نشيد فيکم دينا [2] .



«اي امّت بد! باران بر سرزمينتان نبارد، اي امتي که جدّمان را در مورد ما مراعات ننموديد!».

«اگر رسول خدا ما را در روز قيامت جمع کند، شما چه خواهيد گفت».

«ما را بر شتراني بي پوشش حرکت مي دهيد، گويي که ما در ميان شما ديني را نياورده ايم».

«جذلم بن بشير» مي گويد: در سال 61 هجري، هنگام آمدن علي بن الحسين عليه السلام از کربلا به کوفه آمدم در حالي که زنان همراه او بودند و سربازان، دور آنان را گرفته و مردم براي ديدن آنان خارج شده بودند، آنها بر شتراني بدون پوشش سوار بودند. زنان اهل کوفه به گريه و شيون پرداختند، من علي ابن الحسين عليه السلام را ديدم که بيماري، او را رنجور کرده، بر گردنش غل و زنجير بود و دستش بر گردنش بسته بود، با صداي ضعيفي مي فرمود: «اينان مي گريند و به خاطر ما نوحه سرايي مي کنند، پس چه کسي ما را کشته است؟». [3] .

يکي از بانوان کوفه، پيش آمد و از اسير پرسيد: شما از کدام اسيران هستيد؟



[ صفحه 399]



- «ما اسيران اهل بيت: مي باشيم».

هنگامي که آن زن، اين مطلب را شنيد، فرياد کشيد و زنان نيز همراه وي فرياد کشيدند. فرياد آنان در کوفه پيچيد. يکي از زنان، هر چه چادر و مقنعه در خانه اش داشت جمع کرد و آنها را به بانوان علوي داد تا خود را با آنها از ديد مردم بپوشانند. [4] .

بانوي ديگري غذا و خرما آورد و آن را بر کودکاني که گرسنگي آنان را آزرده بود، مي انداخت.

حضرت ام کلثوم از پشت کاروان، فرياد کشيد: «صدقه بر ما اهل بيت، حرام است».

هنگامي که کودکان، گفتار آن بانوي بزرگوار را شنيدند، هر کدام از آنان آنچه را از غذا در دست يا در دهان خود داشت، بر زمين افکند و به همراه خود مي گفت:عمّه ام مي گويد: «صدقه بر ما اهل بيت، حرام است».


پاورقي

[1] جصاص: گچکار (مترجم).

[2] عبداللَّه بن نوراللَّه، عوالم 373 -372 /17.

[3] عبداللَّه بن نوراللَّه، عوالم 371 /17.

[4] عبداللَّه بن نوراللَّه، عوالم 377 /17 ح 2.