بازگشت

انتقام گرفتن ابن زياد از سر امام حسين


هنگامي که سر ريحانه ي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله در برابر آن نابکار نابکارزاده، گذاشته شد، مدتي را صرف بازي با دندانهاي حضرت نمود و از اين کار لذتي بي مانند مي يافت در حالي که آثار کينه اي دروني و انتقام جويي گناه آلودي بر چهره اش نمايان گشته بود، آنگاه با چوب دستي خود شروع به زدن دندانهاي پيشين و لبهاي امام کرد همان لباني که رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله آنها را فراوان بوسه مي زد.

«قيم بن محمد» مي گويد: «هرگز صحنه اي فجيع تر از انداختن سر حسين در برابر فرزند مرجانه نديدم که آن را با چوب دستي خود مي زد». [1] .

در مجلس ابن زياد، «زيد بن ارقم» صحابي حاضر بود، هنگامي که اين عمل وي را ديد، توانش را از دست داد و بر او فرياد زد: «اين چوب را از اين لبها دور کن، سوگند به آنکه جز او پروردگارت نيست، من لبهاي رسول خدا را بر اين دو لب ديدم که آنها را بوسه مي زد».

زيد، به گريه افتاد و ابن زياد به مسخره کردن آن صحابي پرداخت و گفت: «خداوند چشمانت را گريان سازد، اگر پيرمردي خرفت نمي بودي که عقلت را از دست داده اي، گردنت را مي زدم».

آن صحابي به سخن آمد و گفت: «نمي خواهي حديثي براي تو بگويم که از اين يک، سخت تر باشد، رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله را ديدم که حسن را بر ران راست خود و حسين را بر ران چپ خويش نشانده و دو دست خود را بر سر آن دو گذاشته بود و مي گفت: خدايا! من اين دو را به تو و به مؤمنان درستکار مي سپارم، پس چگونه است امانت رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله نزد تو اي پسر زياد؟».

زيد، بدون توجه به ستمگري فرزند مرجانه، خارج شد و در حالي که



[ صفحه 383]



مردم کوفه را مخاطب قرار داده بود، گفت: «اي گروه عرب! شما پس از امروز، بردگاني خواهيد بود، فرزند فاطمه را کشته ايد و فرزند مرجانه را به حکومت رسانده ايد، او نيکان شما را مي کشد و بدانتان را به بردگي مي کشاند، پس دور باد آنکه به خواري و ننگ، خرسند باشد». [2] .

وقتي ابن زياد از بازي با سر ريحانه ي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله فراغت يافت، به کاهن کافري، روي کرد گفت: برخيز و... خود را بر سر دشمنت بگذار. آن کاهن نيز چنان کرد. ابن زياد با اهل بيت، کاري کرد که هيچ کافري در روي زمين [3] نکرده است؛ زيرا وي، همه ي ارزشها و مقدسات را مورد توهين قرار داد و هر آنچه را که خداوند تحريم کرده است، مباح دانست.


پاورقي

[1] شيخ طوسي، امالي 252 ح 449.

[2] مرآةالزمان في تواريخ الاعيان، ص 97. الصراط السوي في مناقب آل‏النبي، ص 87. انساب‏الاشراف 413 -412 /3، المناقب والمثالب.

[3] مرآة الزمان في تواريخ الاعيان، ص 97.