بازگشت

شهادت جون


«جون» از نامداران اسلام است [1] وي غلام ابوذر غفاري و پيرمردي سالخورده بود که جانش از تقوا و ايمان، سيراب گشته بود. سياهي رنگ پوست و اصل و نسب نامعروف وي، مانع از اين نشد که وي جايگاهي بلند نيابد و از بزرگان مسلمين گردد و بزرگداشت و احترامي را به دست آورد که کسي از قهرمانان تاريخ، بدان نرسيده باشد.



[ صفحه 271]



مورخان مي گويند: وي التماس کنان نزد امام رفت تا او را اجازه دهد که در خدمت آن حضرت، شهيد گردد.

امام به وي فرمود: «اي جون! تو در طلب زندگي، همراه ما گشتي، تو از سوي من مجاز هستي».

جون بر پاهاي امام افتاد و آنها را مي بوسيد، اشکهايش بر گونه ها جاري بود و مي گفت: «من در رفاه، ظرفهاي شما را مي ليسدم ولي در سختي رهايتان کنم، بوي من ناخوشايند و اصل و نسبم ناچيز و رنگم سياه است، بهشت را بر من ببخش تا بدنم خوش بو گردد و اصل و نسيم شرافت پيدا کند و رنگم سفيد گردد، نه و به خدا سوگند که شما را ترک نمي کنم تا اين خون سياهم با خونهايتان مخلوط شود...». [2] .

اين سخنان درخشان، چه عظمتي را بيان مي کنند؟ و جان او چه شرافتي را در بر داشت؟... رنگ سياهش، درخشانتر و زيباتر از رنگهاي آن بردگان است، او آزاده بود با آن بلندي همت و شرافت ذاتي که دارا بود، بوي وي خوشتر از بوي آنان بود و اصل و نسبش، درخشان، اهل کوفه خود، در اصل و نسبشان بي هويت گشتند؛ زيرا انسانيّت خود را ناآشنا شدند و لکه ي ننگ و رسوايي براي همه ي بشريت گشتند.

سخن جون، منطق آزادگان را در برداشت؛ زيرا از انسانيت به دور است که در سايه ي امام، در ايام رفاه، بهره مند باشد، ولي در اين محنت سخت، امام را رها کند؛ زيرا وفاداري، يکي از عناصر برتري هر فردي از ياران امام اباعبداللَّه بر ديگر شهداي عالم بود.

امام به وي اجازه داد و او با افتخار پاي به ميدان نهاد در حالي که رجز



[ صفحه 272]



مي خواند:



کيف تري الفجار ضرب الاسود

بالمشرفي القاطع المهند



بالسيف صلنا عن بني محمد

اذب عنهم باللسان واليد



ارجو بذاک الفوز يوم المورد

من الاله الواحد الموحد



إذ لا شفيع عنده کأحمد [3]

«فاجران، ضربه هاي سياهان را با شمشير برّنده و اصيل، چگونه مي بينند؟».



«با شمشير از فرزندان محمد صلي اللَّه عليه و آله دفاع کرديم، با زبان و با دست، از آنان دفاع مي کنم».

«بدين وسيله در روز حشر، رستگاري را اميدوار هستم، از پروردگار يکتاي يگانه».

«زيرا نزد وي شفيعي چون احمد نباشد».

با اين رجزخواني، دليري و شجاعت خود را بيان کرد و اينکه وي از فرزندان پيامبر صلي اللَّه عليه و آله حمايت مي کرد و با زبان و دستش، از آنان دفاع مي نمود و در اين امر به رستگاري در آخرت و شفاعت پيامبر بزرگوار صلي اللَّه عليه و آله را اميدوار بود.

جون، همچون قهرمانان نبرد کرد و بنا به گفته مورخان، 25 نفر را به هلاکت رساند تا اينکه دشمنان خدا بر او تاختند و وي را به شهادت رساندند. امام، به سوي وي شتافت و به بدن آغشته به خونش نظر افکنده برايش دعا کرد و گفت: «خداوندا! چهره اش را سفيد و بويش را معطر گردان و همراه محمد محشورش ساز و او را با آل محمد آشنا ساز».



[ صفحه 273]



خداوند، دعاي امام را اجابت فرمود، زيرا هر کس که بر ميدان نبرد مي گذشت، از او بويي خوشتر از بوي مشک، استشمام مي نمود. [4] .


پاورقي

[1] گفته شده که نام او «حوي»، بوده است. طبري، تاريخ 20 /5.

[2] ابن‏نما، مثير الاحزان، ص 63.

[3] الفتوح 198 /5.

[4] مقرم، مقتل، ص 252.