بازگشت

شهادت حبيب


«حبيب بن مظاهر» از نامدارترين ياران امام و کوشاترين آنان در دفاع از آن حضرت بود، وي براي امام، بازو و ياور بود، از کساني است که خود را تزکيه کرده و با حکمت و راستي، تغذيه نموده بود. او از ياران حضرت امام اميرالمؤمنين، از شرطة الخميس [1] ، فردي داراي بصيرتي نافذ و ايماني محکم بوده است.

مورخان مي گويند: وي در روز عاشورا از شادمانترين و پر غبطه ترين ياران امام براي رسيدن به شهادت در پيشگاه ريحانه ي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله بود و با اشتياق به شهادت، به نبرد پرداخت در حالي که اين گونه رجز مي خواند:



انا حبيب و ابي مظهر

فارس هيجاء و حرب تسعر



و انتم منا لعمري اکثر

و نحن او في منکم و اصبر



و نحن اعلا حجة و اظهر

حقاً و ابقي منکم و اعذر [2] .



«من حبيب هستم و پدرم مظاهر است، سوار روز جنگ در ميان شعله هاي نبرد».



[ صفحه 259]



«به جانم سوگند! شما بيشتريد ولي ما از شما با وفاتر و شکيباتر هستيم».

«حجت ما بالاتر و آشکارتر به حق است و از شما ماندني تر و پذيرفته تر».

وي، آنان را با شخصيّت ارجمندش و به صفات برجسته اي که برخوردار بود آشنا نمود، زيرا وي قهرمان نبرد و سوار نامداري بود که ترس و هراسي بر دلش راه نيافته بود و اعلام کرد که با وجود تعداد فراوان سپاه ابن سعد، ياران امام با اندک بودنشان، به وفاداري و شکيبايي و بلندي حجت و آشکار بودن حق در ميان آنان، بر آنها برتري داشتند، پس با داشتن اين صفات، ايشان به جاودانگي شايسته تر و به ماندن، بايسته تر بوده اند.

حبيب، نبردي بسيار سخت نمود و با وجود پيري اش به گفته بعضي مورخان 62 نفر از آنان را کشت. ناپاک پليد، «بديل بن صريم» بر او حمله کرد و با شمشير، ضربه اي بر او زد و فرومايه ي ديگري از تميم با نيزه ي خود بر او کوبيد، او بر زمين افتاد و تلاش کرد که جهاد را از پي گيرد ولي حصين بن نمير به سوي او شتافت و با شمشير، ضربه اي بر سر مبارکش زد، او بر زمين افتاد و آن تميمي، از اسب فرود آمد و سر از تنش جدا کرد و آن روح پاک، خشنود و خرسند به سوي پروردگارش عروج نمود. کشته شدن حبيب، حضرت حسين عليه السلام را بسيار اندوهگين ساخت، آن حضرت در کنار آن بدن با عظمت، ايستاد و در حالي که آه مي کشيد و در غم فرورفته بود، فرمود: «خود و ياران حمايت کننده ام را نزد خداوند منظور مي دارم». [3] .


پاورقي

[1] امام خوئي، معجم رجال الحديث 227 /4.

[2] انساب‏الاشراف 402 /3.

[3] ابن‏اثير، تاريخ 70 /4. طبري، تاريخ 440 -439 /5.