گريختن فراس مخزومي
«فراس بن جعده ي مخزومي «خويشاوندي نزديکي با امام داشت؛ زيرا پدرش جعده، مادرش ام هاني دختر ابوطالب بود و از جمله کساني بود که با حضرت حسين عليه السلام براي قيام بر امويان در روزگار معاويه، مکاتبه نموده و به امام در مکه پيوسته، و در طول اين مدت همراه امام بود تا اينکه به عراق رسيد، ولي هنگامي که وي سختي وضع و همدستي لشکريان بر جنگ امام را ديد، هراسان شد و از جنگ ترسيد و رعب و هراس بر او مستولي گشت، امام، پريشانيش را دريافت و به وي اجازه ي رفتن داد و او در تاريکي شب، پاي به فرار نهاد [1] .
[ صفحه 203]
و شهادت را به دست نياورد، همچنانکه گروه ديگري نيز پاي به فرار نهادند [2] و به ياري امام رستگار نشدند.
پاورقي
[1] انسابالاشراف 388 /3.
[2] حضرت سکينه روايت نموده: شنيدم پدرم را به کساني که همراهش بودند ميفرمود: شما همراه من آمديد چون ميدانستيد که من به سوي کساني ميآيم که از دل و زبان با من بيعت کردهاند و اينک ميبينيد که شيطان بر آنها چيره شده و ياد خدا را فراموش کردهاند و تصميمي جز کشتن من و کشتن کساني که همراه من جهاد ميکنند، ندارند و ميترسم که اين را ندانيد و يا بدانيد و از شرم من، پراکنده نشويد و مکر و فريب نزد ما اهلبيت، حرام است، پس هر کس ياري ما را نخواهد، امشب براي او پوششي است، پس برود.
سکينه گفت: آنان، ده نفر و بيست نفر، پراکنده شدند و جز کمتر از هشتاد نفر، کسي همراه آن حضرت باقي نماند. اين مطلب را در جلد دوّم بغية النبلاء آمده است.