بازگشت

وعظ و ارشاد


حضرت امام حسين عليه السلام به موعظه کردن مردم و راهنمايي آنان اهميت مي داد همان گونه که قبل از او، پدرش براي اين امر اهميت قايل بود و هر دوي آنان تقويت نيروهاي خير در نفوس و جهت دادن مردم به سوي حق و خير و دور کردن آنان از خصلتهاي شرّ از قبيل تعدي، غرور، خودسري و غيره را در نظر داشتند که در اينجا به بعضي از موارد روايت شده از آن حضرت، اشاره مي شود:

1 - حضرت فرمود: «شمارا به تقواي الهي سفارش مي کنم و از روزهاي خدا بر حذر مي دارم و پرچمهايش را براي شما بر مي افرازم که گويي آن امر مخوف با ورود ترسناکش و رسيدن ناخواسته اش و طعم ناگوارش ناپديد گشته و جانهايتان را در خود فروبرده و ميان عمل و شما حايل شده است، پس با تندرستي بدنها و مدت عمرها بشتابيد که گويي شما سر بر آورده هاي پيشامدهايش هستيد که شمارا از روي زمين به درون آن و از بالاي آن به زير و از انس آن به وحشتش و از آسايش و روشني به تاريکيش و از فراخي آن به تنگيش منتقل مي سازد آنجا که نه خويشاوندي ديدار مي گردد و نه بيماري عيادت مي شود و نه فريادرسي، پاسخ مي شنود. خداوند، ما و شما را بر سختيهاي هولناک آن روز، ياري دهد و ما و شما را از کيفر آن برهاند و براي ما و شما ثواب فراوانش را نصيب گرداند.



[ صفحه 195]



اي بندگان خدا! پس اگر آن نزديکترين هدف و فاصله سفر شما باشد، براي هر عمل کننده کافي مي بود که غمهايش را بر آن قرار دهد و اورا از دنيايش بازدارد و زحمتش را براي رها شدن از آن فراوان سازد، پس چگونه است در حالي که وي پس از آن در گرو اعمال خويش است و براي حساب آن نگهداشته مي شود، نه همکاري دارد که اورا از آن نگهدارد و نه پشتيباني که آن را از او دور سازد و در آن روز «کسي را ايمانش سود نبخشد اگر قبلاً ايمان نياورده و يا با ايمان خود، خيري حاصل نکرده باشد، بگو منتظر باشيد که ما منتظريم» [1] .

شمارا به تقواي خدا سفارش مي کنم، خداوند براي کسي که تقواي اورا داشته باشد، ضمانت نموده وي را از آنچه نمي پسندد، به آنچه مي پسندد، محول سازد و از جايي که انتظار نداشته، روزي مي دهد، پس بپرهيز کسي باشي که بربندگان از گناهانشان بترسد ولي از کيفر گناه خويش بيمناک نباشد، خداوند تبارک و تعالي در مورد بهشتش فريب داده نمي شود و آنچه نزد اوست جز به طاعتش به دست نمي آيد، ان شاء اللَّه» [2] .

و اين سخن، سرشاراست از آنچه مردم را به خدا نزديک گرداند و آنچه آنان را از نافرمانيهايش دور مي سازد و آنهارا از عوامل و خصلتهاي شرّ، باز مي دارد.

2 - مردي به او نامه نوشت و از آن حضرت خواست تا اورا با دو حرف، پند دهد و يا سخن را مختصر سازد. پس آن حضرت عليه السلام به او نوشت: «هرکس کاري را با معصيت خداي تعالي طلب کند، آنچه را مي خواهد سريعتر از بين



[ صفحه 196]



مي برد و براي آمدن آنچه بيم دارد، زودتر باشد...» [3] .

3 - حضرت فرمود: «اي بندگان خدا! تقواي خدا را داشته باشيد و از دنيا حذر کنيد که دنيا اگر براي کسي مي ماند و يا کسي بر آن ماندگار مي شد، پيامبران به ماندن شايسته تر و به رضا اَوْلي و به قضا راضي تر مي بودند جز اينکه خداوند دنيارا براي آزمودن و اهل آن را براي فناشدن آفريده، پس جديد آن از بين رونده و نعمت آن نابود شونده و شادي آن، تيره شونده است و منزل قناعت و خانه عاريه باشد، پس توشه برگيريد که بهترين توشه تقوا مي باشد...» [4] .

4 - مردي به آن حضرت نامه نوشت و درباره خير دنيا و آخرت از او پرسيد، پس آن حضرت عليه السلام به وي پاسخ داد: «اما بعد: هرکس رضاي خدارا با خشم مردم بجويد، خداوند اورا از امور مردم کفايت کند و هرکس رضايت مردم را با خشم خدا بجويد، خداوند اورا به مردم وامي گذارد، والسلام» [5] .

5 - حضرت فرمود: «هر آنچه آفتاب بر آن بتابد در مشارق زمين و مغارب آن، دريا و خشکي، دشت و کوه، آن نزد وليي از اولياي خدا و اهل معرفت به حق خدا، همچون اثر سايه باشد...» [6] .

و در پي آن فرمود: «کجاست آن آزاده اي که اين زن پرگو (يعني دنيا) را براي اهل آن رها کند. براي جانهاي شما بهايي جز بهشت نباشد، پس آنهارا به غير آن مفروشيد؛ زيرا هرکس از خدا به دنيا راضي شود، به چيزي بي ارزش خرسند شده است...».



[ صفحه 197]



6 - مردي به آن حضرت گفت: اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله چگونه صبح کردي؟ آن حضرت عليه السلام فرمود: «صبح کردم در حالي که پروردگاري بالاي (سر) خود دارم و آتش را پيش رو دارم و مرگ، مرا مي طلبد و حساب، مرا در برگرفته و من در گرو عمل خود هستم. آنچه را دوست دارم، نمي يابم و آنچه را نمي پسندم، از خود دورنمي سازم و کارها در دست کسي غير از من است که اگر بخواهد مرا عذاب مي کند و اگر بخواهد از من مي گذرد، پس کدام فقير از من فقير تراست؟» [7] .

7 - حضرت فرمود: «اي فرزند آدم! بينديش و بگو: پادشاهان دنيا و صاحبان آن کجايند، آنها که خراب آن را آباد کردند و نهرهايش را کندند و درختانش را کاشتند و شهرهايش را بنا نهادند. از آن درحالي که نمي خواستند، جدا شدند قومي ديگر و ارث آن گشتند و ما به زودي به آنان خواهيم پيوست.

اي فرزند آدم! مرگت و خوابيدن در قبرت را در پيشگاه خدا به ياد آور که اعضاي تو برتو گواهي دهند روزي که قدمها در آن از جاي مي لغزند و دلها به حنجره ها رسند و چهره هايي سفيد مي شوند و رازها آشکار مي گردند و ميزان دادگري نهاده شود.

اي فرزند آدم! مرگ پدران و فرزندانت را به ياد آور، چگونه بودند و در کجا جاي گرفتند و گويي که تو به زودي در جاي آنها قرار مي گيري و عبرتي براي پند آموزان مي شوي... آنگاه اين ابيات را سرود:



اين الملوک التي عن حفظها غفلت

حتي سقاها بکاس الموت ساقيها



تلک المدائن في الآفاق خالية

عادت خراباً و ذاق الموت بانيها





[ صفحه 198]





اموالنا لذوي الوراث نجمعها

ودورنا لخراب الدهر نبنيها [8] .



«کجايند پادشاهاني که از حفظ خود غافل شدند تا اينکه ساقي مرگ، جام آن را به آنان نوشاند».

«آن شهرها در سرزمينها خالي هستند که باز خراب گشته و سازندگان آنها مرگ را چشيده اند».

«اموال خود را براي وارثان جمع مي کنيم و خانه هايمان را براي خرابي روزگار مي سازيم».

اينها بعضي از مواعظي است که از آن حضرت روايت شده و هدف آنها اصلاح نفوس و تهذيب آنها و دور ساختنشان از خصلتهاي هوا و شرّ مي باشد.


پاورقي

[1] انعام: 158.

[2] الانوار البهية، ص45. بحار 120:78.

[3] اصول کافي 373:2.

[4] ابن عساکر، ترجمة امام الحسين، ص316.

[5] صدوق، مجالس، ص268. بحار 12678.

[6] همان.

[7] همان.

[8] ديلمي، ارشاد، ص30.