بازگشت

خطبه ي امام


هنگامي که کاروان امام به «بيضه» رسيد، آن حضرت عليه السلام خطبه اي براي حرّ و همراهانش ايراد کرد و انگيزه هاي خود را در قيام بر ضد يزيد بيان نمود و آن قوم را به ياري خويش فراخواند و پس از حمد و ستايش خداوند، فرمود:

«اي مردم! رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله فرمود: هر کس سلطان ستمکاري را ببيند که حرام خدا را حلال کرده و پيمان خدا را شکسته و مخالف سنت رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و آله گشته و با بندگان خدا به گناه و تعدي عمل نموده ولي به عمل يا به سخن، بر ضد



[ صفحه 94]



وي اقدامي ننمايد، بر خداوند حق خواهد بود که او را به جايگاهش وارد نمايد.

همانا اين قوم، طاعت شيطان را گرفته و طاعت خداوند رحمان را ترک نمودند، فساد را آشکار کرده احکام خدا را تعطيل ساختند، دارايي عمومي را به خود اختصاص داده حرام خدا را حلال دانسته و حلال او را حرام کرده اند، من از آنکه (دين خدا را) تغيير داده است شايسته تر هستم. نامه هاي شما به من رسيد و نمايندگان شما با بيعتشان نزدم آمدند مبني بر اينکه شما مرا تسليم دشمن نمي کنيد و رهايم نمي نماييد، پس اگر بر بيعت خود پايداريد، به نيکي و صلاح خود مي رسيد، من حسين فرزند علي و فاطمه دخت رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله هستيم، جانم با جانهاي شما و خانواده ام با خانواده هاي شماست، من الگوي شما هستم، اما اگر اين کار را نکرديد و پيمان خود را شکستيد و بيعتم را واگذاشتيد، سوگند به جانم که اين از شما کار ناآشنايي نيست؛ زيرا شما با پدر و برادرم و عموزاده ام مسلم نيز چنين کرده ايد، پس فريب خورده آن کسي است که به شما فريفته گردد. شما بهره ي خود را از دست داده و قسمت خود را تباه کرده ايد، هر کس پيمان شکند، با خود پيمان شکني کرده است و خداوند ما را از شما بي نياز خواهد کرد والسلام».

اين سخنراني درخشان، نکات مهم بسياري را در برداشت که عبارتند از:

اوّل اينکه: آن حضرت به خاطر پاسخ به وظيفه ي ديني که بر عهده داشت، اقدام به قيام بر ضد حکومت يزيد نمود؛ زيرا اسلام، سلطان ستمکار را نمي پذيرد و مبارزه با او را ملزم مي سازد و هر کس به جهاد اقدام نکند، در گناه اقدامات وي به ظلم و ستم شريک خواهد بود.

دوّم اينکه: آن حضرت، امويان را محکوم کرد و سياست آنانرا که بر طاعت شيطان و معصيت خداي رحمان و اظهار فساد و انجام ندادن احکام خدا



[ صفحه 95]



و به خود اختصاص دادن اموال عمومي و حلال دانستن حرام و حرام شمردن حلال، پايدار است، مورد انتقاد شديد قرار داد.

سوم اينکه: آن حضرت از ديگران بر اقدام جهت تغيير اوضاع موجود آن روزگار شايسته تر است که اعلام خطري براي اسلام بوده؛ زيرا آن حضرت عليه السلام نخستين فرد مسؤول براي قبول اين امر مهم بوده است.

چهارم اينکه: حضرتش عليه السلام بر آنها عرضه داشت که هرگاه زمام امور را به دست گيرد، خود را همراه آنها و خانواده اش را با خانواده هايشان قرار خواهد داد بدون اينکه امتيازي براي وي در برابر آنها باشد.

پنجم اينکه: اگر آنان بيعت خود را شکستند و پيمانهايي را که بسته بودند، برهم زنند، از آنها امري عجيب نيست؛ زيرا آنان قبلاً با پدر، برادر و عموزاده اش نيز، پيمان شکني نموده اند و بدين ترتيب بهره ي خود را از دست داده و خود را از سعادت، محروم ساخته اند.

امام با اين خطبه، مسائل را آشکار نمود و روزنه هاي نور را براي آنها گشود و آنان را به اصلاح فراگيري فراخواند که در سايه ي آن آسوده به سر برند.

هنگامي که حر، خطابه ي حضرت را شنيد، روي به آن حضرت آورد و گفت: «من تو را در مورد خودت، به ياد خدا مي اندازم؛ زيرا شهادت مي دهم که اگر به جنگ اقدام کني، کشته خواهي شد».

امام روي، او نمود و به وي فرمود: «آيا مرا با مرگ مي ترساني؟ آيا اين براي شما مهم است که مرا بکشيد؟ نمي دانم چه چيزي به تو بگويم؟ ولي به تو همان را مي گويم که آن برادر اوسي به عموزاده اش هنگامي که مي خواست به ياري رسول خدا برود، که کجا مي روي؛ کشته مي شوي؟ گفت:



سامضي و ما بالموت عار علي الفتي

ذا ما نوي خيراً و جاهد مسلما





[ صفحه 96]





و آسي الرجال الصالحين بنفسه

و خالف مثبوراً و فارق مجرما



فان عشت لم اندم و ان مت لم ألم

کفي بک ذلاً ان تعيش و ترغما [1] .



«مي روم و در مرگ بر جوان مرد ننگي نيست اگر نيستش خير بوده همچون مسلماني، جهاد کرده باشد».

«با جان خود مردان نيکوکار را همراهي کند، با لعنت شدگان مخالفت کرده و از جنايتکاران دور گشته باشد».

«اگر زنده بمانم پشيمان نمي شوم و اگر بميرم سرزنش نمي گردم، ولي براي تو خواري همين بس که زنده بماني و مجبور باشي».

هنگامي که حرّ اين سخن را شنيد، از کنار آن حضرت دور شد و دانست که وي بر مرگ مصمّم و بر فداکاري در راه هدفش براي اصلاح فراگير، عازم است.


پاورقي

[1] ابن‏اثير، تاريخ 49 /4 و طبري 404 /5.