بازگشت

جنگ اعصاب


آن ستمگر به گروهي از سردمداران کوفه دستور داد که ترس و وحشت را ميان مردم منتشر سازند که اين افراد براي انجام اين مهم، دست به کار شدند:

1 - کثير بن شهاب حارثي.

2 - قعقاع بن شور ذهلي.

3 - حجار ابن ابجر.



[ صفحه 483]



4 - شمر بن ذي الجوشن ضبابي [1] .

اين افراد، به سوي صفوف سپاه مسلم روان شدند و دست به اشاعه ترس و انتشار اراجيف در ميان آنان زدند و نسبت به آنها اخلاص و وفاداري اظهار نموده آنان را از سپاهيان اهل شام ترساندند که از جمله گفته هاي کثير بن شهاب اين بود:

«اي مردم! به خانواده هايتان ملحق شويد و در شرّ عجله نکنيد و خود را در معرض کشته شدن قرار ندهيد؛ زيرا سپاهيان امير المؤمنين - يعني يزيد - در حال آمدن هستند، او به امير - يعني ابن زياد - با قيد سوگند به خدا قول داده است که اگر شما به جنگ با وي ادامه دهيد، از همين امشب، از اينجا دور نشويد، فرزندان شمارا از سهم بيت المال محروم مي کند و جنگجويان شما را در صحنه هاي جنگ مردم شام، بدون چشم داشت، متفرق سازد و بي گناه را به گناهکار و حاضر را به گناه غايب بگيرد تا از اهل معصيت کسي در ميان شما نماند، مگر اينکه کيفر عملکرد خودرا چشيده باشد» [2] .

اين تهديد، همچون صاعقه بر سر مردم کوفه بود، زيرا شامل انواع بي رحمانه اي از ارعاب بود که عبارتند از:

الف - تهديد آنان به آمدن سپاهيان اهل شام که به طرف آنها حرکت کرده بودند و در صورتي که اينان به اصرار خود بر نافرماني و عناد ادامه دهند آن سپاهيان، دست به قتل و شکنجه بسياري از آنان خواهند زد.

ب - محروم ساختن آنان از بخشش، در حالي که کوفه منطقه اي نظامي



[ صفحه 484]



بود و همه درآمدهاي اقتصادي خود را از دولت دريافت مي نمود.

ج - جمع کردن آنان در ميدانهاي جنگ مردم شام و فرستادن آنان به صحنه هاي جنگ.

د - اگر بر تمرد خود اصرار و رزند، ابن زياد حکومت نظامي اعلام مي کند و با سياست پدرش در ميان آنان عمل مي کند که آن سياست، نشانه هاي مرگ و ويراني داشت تا اينکه به همه انواع شورش و عصيان پايان دهد.

ديگر عمّال حکومت نيز به انتشار ترس و وحشت و پراکندن هراس دست زدند، از جمله شايعاتي که ميان مردم پراکنده ساختند، اين بود:

«اي مردم کوفه! از خدا پروا کنيد و براي فتنه شتاب مکنيد و ميان اين امّت تفرقه نيندازيد و اسبان اهل شام را برخودتان وارد نکنيد که آنها را چشيده و قدرتشان را آزموده ايد...».


پاورقي

[1] همان، ص31.

[2] طبري، تاريخ 371 - 370 / 5.