بازگشت

خودداري مسلم از كشتن فرزند زياد


بيشتر مورخان بر آنند که «شريک بن اعور»، به بيماري سختي، در خانه هاني يا در خانه خويش، دچار شد [1] ، خبر بيماري اش به پسر زياد رسيد، پس فرستاده اي نزد وي فرستاد و به او اطلاع داد که به عيادتش خواهد آمد. شريک اين فرصت را غنيمت شمرد و به مسلم گفت: «هدف تو و شيعيانت، هلاک شدن اين ستمگر است، خداوند تو را بر او مسلّط کرده، او به عيادتم مي آيد، پس برخيز و وارد پستو شو تا هر وقت وي نزد من آرام گرفت، به سوي او خارج شو و او را به قتل برسان، سپس به سوي قصر فرماندهي برو و در آن جاي گير؛ زيرا کسي از مردم در مورد آن با تو منازعه اي نخواهد کرد و اگر خداوند مرا سلامتي دهد، به بصره مي روم و امور آنجا را به جاي تو بر عهده مي گيرم و مردم آن با تو بيعت خواهند کرد» [2] .



[ صفحه 459]



هاني، دوست نداشت که فرزند زياد در خانه اش کشته شود و اين به جهت پايبندي به عادتهاي عربي بود که کشتن ميهمان و کسي را که به سوي آنان آمده باشد، اجازه نمي دهد، [3] پس به وي گفت: «دوست ندارم در خانه ام کشته شود».

شريک به وي گفت: «چرا، به خدا کشتن وي موجب نزديک شدن به خداوند است».

شريک، اعتنايي به هاني نکرد و روي به مسلم کرد و او را به کشتن فرزند زياد، تشويق کرد و گفت. «در اين امر، کوتاهي مکن». وقتي آنان مشغول گفتگو بودند، ناگهان سروصدايي را بر درخانه شنيدند؛ زيرا ابن زياد همراه با اطرافيانش آمده بود، مسلم برخاست و به پستو رفت و در آنجا پنهان گرديد، ابن زياد وارد شد و از شريک درباره بيماري اش پرسيد، شريک به وي پاسخ داد.

هنگامي که شريک ديد خارج شدن مسلم دير شده است، شروع به خواندن اين شعر نمود:



ما الانتظار بسلمي ان تحيوها

حيّوا سليمي و حيّوا من يحييها



کأس المنية بالتعجيل فاسقوها [4] .



[ صفحه 460]





«منتظر چه هستيد تا سلمي را خوشامد گوييد، اورا خوشامد گوييد و هرکس را که به او خوشامد گويد جام مرگ را به سرعت به وي بنوشاند».

آنگاه صدايش را بلند کرد تا مسلم بشنود و گفت: «خداوند پدرت را پاداش دهد آن را به من بنوشان هرچند که جان بر سر آن گذارم» [5] .

ابن زياد، مقصودش را متوجه نشد و گمان کرد که هذيان مي گويد، پس به هاني گفت: آيا هذيان مي گويد؟

- آري، خداوند امير را صلاح بخشد، از صبح تاکنون چنين است [6] .

«مهران»، غلام ابن زياد که فردي با هوش بود، متوجه شد و چشمکي به ابن زياد زد، او به سرعت از جاي خود برخاست. شريک به وي گفت: اي امير! مي خواهم وصيتي به تو بکنم. ابن زياد به وي گفت: من به سوي تو باز مي گردم.

مهران که سراسيمه شده بود، روي به ابن زياد کرد و به او گفت: «مي خواست تو را بکشد».



[ صفحه 461]



ابن زياد، در شگفت شد و گفت: «چگونه ممکن است، با احترامي که به وي داشته ام؟!، در خانه هاني، محبتهاي پدرم نسبت به او!».

هنگامي که آن ستمگر خارج شد، مسلم از اتاقک خارج گشت، شريک، در حالي که سخت افسوس مي خورد و متأسف بود، به وي گفت: «چه چيزي تو را از کشتن وي بازداشت؟» [7] .

مسلم گفت: دو چيز مرا مانع شد که او را بکشم؛ اول اينکه: هاني کشته شدنش را در خانه خويش نمي پسنديد. و دوّم گفتار رسول خدا صلي الله عليه و آله که ايمان ترور را قيد و بند کرده است، مؤمن ترور نمي کند.

شريک به وي گفت: به خدا اگر او را مي کشتي کار تو قوام مي گرفت و قدرتت مستحکم مي شد [8] .

شريک، بيش از سه روز بعد از اين حادثه، زنده نماند و در گذشت، ابن زياد بر او نماز خواند و او را در «ثويه» به خاک سپرد، هنگامي که از نقشه اي که شريک طرح کرده بود، آگاه شد گفت: به خدا بر جنازه هيچ عراقي نماز نخواهم خواند و اگر قبر زياد در ميان آنها نبود، قبر شريک را نبش مي کردم [9] .



[ صفحه 462]




پاورقي

[1] البداية و النهاية 153/8. مشهور ميان مورخان اين‏است که شريک در خانه هاني بود نه در خانه خودش، زيرا وي در بصره اقامت داشت و همراه ابن زياد به کوفه آمد.

[2] الاخبار الطوال، ص234. مقاتل الطالبيين، ص101. ابن اثير، تاريخ 26/4. بعضي از مورخان بر آنند آنکه مسلم را به کشتن ابن زياد دعوت کرد، خود هاني بن عروه بود، آن گونه که در الامامة و السياسة 4/2 آمده است.

[3] به اين مطلب اشاره مي کند آنچه در مقاتل الطالبيين، ص101 آمده است که هاني، کشتن ابن زياد، در خانه اش‏را قبيح دانست.

[4] مقاتل الطالبيين، ص101 و در مقتل ابي مخنف، ص43، آمده است که وي اين ابيات را خواند:



ما تنظرون بسلمي لا تحييوها

حيّوا سُليمي و حيّوا من يحيّيها



هل شربة عذبة اسقي علي ظمأ

ولو تلفت و کانت منيتي فيها



وان تخشيت من سلمي مراقبة

فلست تأمن يوماً من دواهيها



«منتظر چه چيزي هستيد که سلمي‏را خوشامد نمي گوييد، او را خوشامد گوييد و هرکس که او را خوشامد گويد».

«آيا نوشيدن گوارايي نيست که در تشنگي به من برسد، حتي اگر تلف شوم و مرگم در آن باشد».

«اگر از سلمي زير نظر داشتنش‏را بيم داشته باشي، تو هيچگاه از توطئه‏هايش ايمن نخواهي بود».

و در الفتوح 72/5 و الاخبار الطوال، ص234 آمده است که وي اين شعر را خواند:



ما تنظرون بسلمي عند فرصتها

فقد و ني و دها و استوسق الصرم



«در مورد سلمي، هنگام فرصتش منتظر چه هستيد؛ زيرا دوستي اش سست گشته و قطع آن مهيا شده است».

[5] مقاتل الطالبيين، ص101.

[6] ابن اثير، تاريخ 26 و مقاتل الطالبيين، ص102.

[7] ابن اثير، تاريخ 26/4.

[8] الاخبار الطوال، ص235 و در تاريخ ابن اثير 27/4 آمده است: هاني به مسلم گفت: اگر او را مي کشتي، فاسق، فاجر و کافر خيانتکاري را مي کشتي. ابن نما گفته است که زن هاني، دست به دامن مسلم شد و او را به خدا سوگند داد که ابن زياد را در خانه اش نکشد و هنگامي که هاني از اين مطلب با خبر شد، گفت: و اي بر او! من و خودش را کشت و آنچه از آن فرار کرد در آن افتاده است.

[9] طبري، تاريخ 364 - 363/5. الاغاني 59/6.