بازگشت

گسترش ارعاب و وحشت


«فرزند زياد» به گسترش ارعاب و انتشار خوف و هراس پرداخت. يکي از مورخان مي گويد: پسر زياد پس از رسيدنش به کوفه، همينکه صبح فرا رسيد، به تاخت و تاز پرداخت و به خودنمايي مشغول شد و گروهي از اهل کوفه را گرفت و فوراً به قتل رساند [1] که اين کار را براي خردکردن اعصاب و دور کردن مردم از انقلاب، انجام داد.

روز دوّم، دستور داد مردم را در مسجد جمع کنند و با لباسي غير از آنچه قبلاً با آن خارج مي شد، به سوي آنان بيرون آمده، در ميان آنها سخنراني



[ صفحه 456]



شديدي ايراد کرد وي در آن سخنراني تهديدها کرد و پس از حمد و ثناي خداوند، گفت: «اما بعد: اين امر به صلاح نيايد مگر با شدت بدون خشونت و ملايمت بدون ضعف و اينکه بي گناه را به گناهکار و حاضر را به غايب و دوست را به دوست بگيرم».

پس، مردي از اهل کوفه که او را «اسد بن عبداللَّه مري» مي گفتند، به وي پاسخ داد و گفت: «اي امير! خداوند تبارک و تعالي مي گويد: «و َلا تَزِرُ و ازرَةٌ و ِزْرَ اُخْري»؛ هيچ گناهکاري، گناه ديگري را به دوش نمي کشد، همانا انسان به کوششش و ابسته است و شمشير به لبه آن و اسب به بستنش تو بايد بگويي و ما بايد بشنويم، پس بدي را پيش از نيکي براي ما نياور...».

او ابن زياد را خاموش ساخت، وي از منبر پايين آمد و وارد قصر شد [2] .


پاورقي

[1] الفصول المهمّه، ص185. و سيلة المآل، ص186.

[2] الفتوح 67/5.