بازگشت

سخنان عابس شاكري


مؤمن نامدار، «عابس بن شبيب شاکري» به سخن پرداخت و وفاداري شخصي خود و آمادگي اش را براي مرگ در راه دعوت به اطلاع مسلم رساند اما وي در مورد هيچيک از مردم شهرش تعهدي را نمي پذيرد، او گفت:

«اما بعد: من تو را از مردم با خبر نمي سازم و از آنچه دردل دارند، اطلاعي ندارم و تو را به آنان نمي فريبم، به خدا! هرگاه دعوت کنيد شما را اجابت مي کنم و همراه شما با دشمنتان مي جنگم و در دفاع از شما با شمشيرم ضربه خواهم زد تا به ديدار خدا بشتابم و از اين کار جز آنچه را که در نزد خداوند است، چيز ديگري نمي خواهم...»



[ صفحه 440]



«عابس» به پيمان خود با خداوند وفا کرد و به وجدانش خيانت ننمود و جانش را فداي ريحانه رسول خدا صلي الله عليه و آله کرد و در خدمتش در کربلا به شهادت رسيد....

«حبيب بن مظاهر» به وي روي آورد و گفت: «خداوند تو را رحمت کند بر آنچه در دل داشتي آن را با کلامي مختصر بيان کردي، سوگند به خدايي که جز او پروردگاري نيست، من بر آن چيزي هستم که تو بدان پايبندي».

«سعيد حنفي» نيز به سخن آمد و گفتار دو دوستش را تأييد کرد. [1] اين قهرمانان، از برجسته ترين کساني هستند که تاريخ آنان را در صداقت و وفاداري شناخته است؛ زيرا آنها جانهايشان را سخاوتمندانه به امام حسين عليه السلام بخشيدند و در خدمت آن حضرت، در کربلا به شهادت رسيدند.


پاورقي

[1] طبري، تاريخ 355 / 1.