بازگشت

نامه ها


مردم کوفه پس از کنگره خود، نامه هايي به امام نوشتند که از اخلاص و وفاداري آنان نسبت به آن حضرت حکايت داشت و امام را به حرکت به سوي آنها تشويق مي نمود تا رهبري امّت را عهده دار شود. برخي از اين نامه ها به اين شرح هستند:

1 - «از سليمان بن صرد، مسيّب بن نجيّه، رفاعة بن شدّاد و حبيب بن مظاهر و شيعيان حضرت و مسلمانان اهل کوفه.

اما بعد: خداي را شکر که دشمن ستمگر سرسخت تو (معاويه) را در هم شکست که بر اين امّت دست يافته و زمام آن را ربوده و غنايمش را غصب کرده و بدون رضايتش بر آن مسلط شده بود و پس از آن، نيکان امّت را کشت و بدکاران را باقي گذاشت و مال خدا را در اختيار ستمکاران و ثروتمندانش قرار داد، پس دور باشد همان گونه که ثمود دور گردانيده شدند... بر ما امامي نيست



[ صفحه 423]



بيا تا شايد خداوند ما را به وسيله تو برحق فراهم آورد. نعمان بن بشير در کاخ فرمانداري جاي دارد و ما نه در روز جمعه نزد او جمع مي شويم و نه در روز عيد همراه وي بيرون مي رويم، اگر به ما خبر رسد که تو به سوي ما آمده اي، او را اخراج مي کنيم تا به شام ملحق شود، ان شاء اللَّه و السلام عليک و رحمة اللَّه و برکاته...» [1] .

اين نامه، در اواخر ماه شعبان نوشته شد و عبداللَّه همداني و عبداللَّه بن و ائل همداني آن را تحويل گرفتند که آن دو را دستور دادند تا به سرعت نامه را برسانند و از دشمن برحذر باشند. آن دو به سرعت راه پيمودند و به چيزي توجه نمي کردند تا اينکه ده روز از ماه رمضان گذشته به مکه رسيدند [2] و نامه را به امام تحويل دادند و آن حضرت را از اشتياق مردم به آمدن ايشان آگاه کردند.

اين نامه، زشتکاريهاي حکومت اموي را بيان مي دارد و معاويه را به عنوان ستمگري سرسخت، معرفي مي نمايد که زمام امت را به زور و اجبار در اختيار گرفته و بدون رضايت امّت بر آن حکومت کرده و نيکان آن را کشته و اموال امّت را مخصوص ثروتمندان و اشراف قرارداده و بقيه گروههاي ملت را از آن محروم ساخته بود.

همچنين اين نامه به تحريم حاکم کوفه، نعمان بن بشير، از سوي شيعيان اشاره مي نمايد و اينکه اگر به آنها خبر برسد که آن حضرت، حرکت کرده است، آنان به برکناري وي و ملحق نمودنش به شام اقدام خواهند کرد.

2 - نامه دوّم را جمعي از اهل کوفه فرستادند که متن آن بدين گونه



[ صفحه 424]



بوده است: «به حسين بن علي از شيعيانش و از مسلمين، اما بعد: پيش آي و بشتاب که مردم منتظر تو هستند و نظري جز تو ندارند [3] پس بشتاب بشتاب و السلام» [4] .

اين نامه را «قيس بن مسهر صيداوي» از بني اسد و عبد الرحمن بن عبداللَّه ارحبي و عمارة بن عبداللَّه سلولي، تحويل گرفتند. و نيز حدود پنجاه نامه ديگر از يک نفر، دو نفر، سه نفر و چهار نفر [5] به همراه خود بردند که امام را به شتاب در حرکت به سوي آنان تشويق مي کردند و خوشامد گويي به آن حضرت و اظهار پشتيباني کامل از ايشان را بيان مي نمودند.

3 - اين نامه را گروهي از فرصت طلبان فرستادند که ايماني به خداوند نداشتند و عبارت بودند از: «شبث بن ربعي يربوعي، محمد بن عمر تميمي، حجار بن ابجر عجلي، يزيد بن حارث شيباني، عزرة بن قيس احمسي و عمرو بن حجاج زبيدي» که متن آن چنين بوده است:

«اما بعد: سرزمينها سبز و خرم گشته و ميوه ها رسيده و چاهها پر گشته است، پس پيش به سوي سربازاني که براي تو مهيّا شده اند و السلام عليک...» [6] .

اين نامه از گسترش اميد و شادابي زندگي و آمادگي نظامي منطقه براي گرفتن حق امام و ستيز با دشمنانش حکايت داشت و کساني آن را امضا کرده بودند که فرزند مرجانه، آنها را در طليعه نيروها براي جنگ با امام فرستاد



[ صفحه 425]



ومسلّم است که آنان ايماني به حقانيت آن حضرت نداشتند، بلکه تنها براي معامله با دولت اموي و دريافت مال و منال از آن، به اين کار دست زده بودند، همان گونه که امام اين مطلب را در برابر يارانش، به صراحت اعلام فرمود.

4 - از ميان آن نامه ها اين نامه است: «ما خود را بر تو نگهداشته ايم و در نماز حاکمان شرکت نمي کنيم، پس بر ما وارد شو که ما صد هزار شمشير به دست هستيم و ستم در ميانمان، گسترش يافته و در بين ما به غير کتاب خدا و سنّت پيامبرش عمل مي شود، اميدواريم که خداوند ما را به وسيله تو بر حق، فراهم آورد و به دست تو، ظلم را از ما دور سازد که تو به اين امر از يزيد و پدرش، شايسته تر هستي، او امّت را غصب کرده، شراب نوشيده و با ميمون و طنبور بازي نموده و دين را بازيچه قرار داده است» [7] .

5 - توده مردم کوفه نامه زير را نوشتند و امضا نمودند که متن آن چنين است: «به حسين بن علي امير المؤمنين، از شيعيان پدرش عليه السلام اما بعد: مردم منتظر تو هستند، نظري به جز تو ندارند، بشتاب، بشتاب، اي فرزند رسول اللَّه صلي الله عليه و آله شايد خداوند ما را به وسيله تو بر حق فراهم آورد و به وسيله تو اسلام و مسلمين را تأييد کند... سلام فراوان و کامل بر تو و رحمت خدا و برکاتش» [8] .

6 - جمعي ديگر، اين نامه مختصر را به آن حضرت نوشتند: «ما همراه تو هستيم و صد هزار شمشير به دست، همراه ما هستند» [9] .



[ صفحه 426]



7 - آخرين نامه اي که به آن حضرت رسيد، اين نامه بود: «در آمدن شتاب کن، اي فرزند رسول خدا! که صد هزار شمشير به دست در کوفه، براي تو وجود دارد، پس تأخير مکن» [10] .

نامه ها، پي در پي به آن حضرت مي رسيد به طوري که دو خورجين را از آنها پر کرد. مورخان مي گويند: بيش از دوازده هزار نامه، نزد آن حضرت جمع شد [11] ، و صورتي از يکصد و چهل هزار نام بر آن حضرت وارد شد که از ياري کردن به آن حضرت در صورت رسيدن به کوفه حکايت مي کردند [12] ، تنها در يک روز، ششصد نامه، به آن حضرت رسيد [13] .

به هر حال، نامه هاي اهل کوفه به امام، فراوان گشت که بزرگان و قاريان منطقه آنها را امضا کرده بودند و نشانگر عطش آنان براي تشريف فرمايي امام بود تا نجات دهنده اي براي آنان از طاغوتهاي حکومت اموي باشد، ولي با تأسف فراوان، صفحه آن اميد، درهم پيچيده شد و وضع، تغيير کرد و احوال دگرگون گشت، ناگهان کوفه چنان شد که منتظر حضرت حسين بود تا شمشيرهايش را از خون وي سيراب سازد و تيرهايش را از گوشتش بخوراند... مي خواست جسد حسين را در بغل گيرد تا شمشيرهايش آن را قطعه قطعه کنند و نيزه هايش در آن فرو رود و اسبانش با سمهايشان آن را لکد کوب نمايند.

کوفه، منتظر حسين بود تا همچون شيري بر او بر جهد و چنگالهايش را در



[ صفحه 427]



آن بدن پاک، فرو برد.

کوفه، منتظر حسين بود تا خانواده اش را به جاي اينکه مورد حمايت قرار دهد، به اسارت برد و کودکانش را به جاي پناه دادن، آشفته و پريشان حال سازد [14] .

سرنوشت چنين بود و امر خدا را بازگشتي نيست که آن قوم بيعت با امام را شکستند و براي جنگ با آن حضرت، يکصدا شدند.

مورخان مي گويند: امام، پس از دريافت آن نامه ها تصميم گرفت که به خواست اهل کوفه، پاسخ مثبت دهد و نماينده بزرگوارش، «مسلم بن عقيل» را به سوي آنان اعزام فرمايد.
1


[ صفحه 429]




پاورقي

[1] انساب الاشراف 369 / 3 الامامة و السياسة 4 /2. طبري، تاريخ 352 / 5.

[2] الفتوح 44 / 5. مفيد، ارشاد 37 / 2.

[3] در تاريخ يعقوبي 242 - 241/2 آمده است که: «وامامي جز تو ندارند».

[4] الارشاد، ص38 / 2.

[5] انساب الاشراف 370 / 3.

[6] انساب الاشراف، 370 / 3 مطالب السؤول في مناقب آل الرسول 32 - 31 / 2.

[7] تذکرة الخواص، ص237. سيد محمود قادني، الصراط السوي من مناقب آل النبي، از کتابهاي کپي شده کتابخانه امام امير المؤمنين و به صورتي خلاصه، مسعودي آن را در مروج الذهب 54/3 روايت کرده است.

[8] وسيلة المآل، ص185. ابن صباغ، الفصول المهمة، ص184.

[9] انساب الاشراف، ق1، ج1.

[10] بحار الانوار 337/44.

[11] اللهوف، ص15.

[12] الوافي في المسألة الشرقية 43/1.

[13] الدر المسلوک في احوال الانبياء والاوصياء 107/1، از کتابهاي خطي کتابخانه امام حکيم.

[14] مع الحسين في نهضته، ص157.