بازگشت

اسلام


«اسلام»، دين اکثريت غالب عربهايي بود که در کوفه ساکن شدند و علت تأسيس شهر نيز اين بوده است که پادگاني براي سربازان اسلام باشد تا دولت آنها را براي حرکتهاي فتح و عمليات جهاد، اعزام دارد، ولي اسلام، به دلهاي بسياري از آنان نفوذ پيدا ننمود و تنها بر زبانهاي آنها جاري بود به طمع اينکه



[ صفحه 552]



بهره اي ازفتحهايي داشته باشند که خداوند به مجاهدين عنايت کرده بود، دانش جامعه شناسي، تأکيد دارد که تحول اجتماعي تنها پس از نسلها و نسلها، صورت مي گيرد و جامعه، همچنان بر عادتها و سنتهاي خود که از پدران کسب نموده، محافظت مي نمايد، مؤيد آن، گرفتار شدن جامعه کوفه به حرکات فکري مخالف اسلام و چند دستگيهاي خطرناک ميان صفوف آن مي باشد که به برخي از اين چند دستگيها، اشاره اي مي نماييم:

الف - خوارج: اين عقيده را قاريان و صاحبان پيشانيهاي سياه شده، در بر گرفتند، آنگاه که در صفين، قرآنها را بالا برند، آنان، امام را پس از آنکه معاويه به شکست سختي دچار شده بود بر قبول حکميت مجبور ساختند، امام، با ناخرسندي خواست آنان را پذيرا شد و آنهارا از مکر و نيرنگ بر حذر داشت ولي تأثيري در آنان نداشت و بر عقيده خود اصرار ورزيدند و وقتي که برايشان معلوم شد که به گمراهي دست يازيده بودند، به سوي امام آمدند و گفتند: ما کافر شديم و توبه نموديم، تو نيز توبه خود را آشکار کن و به کفر خويش اعتراف نما، تا همراه تو باشيم!

امام عليه السلام خودداري نمود، آنان از آن حضرت جدا شدند و براي خود شعار «لا حکم إلّا للَّه» را انتخاب کردند، در باطل، غوطه و ر شدند و در گمراهي فرورفتند که امام با آنان به نبرد پرداخت و بسياري از آنان را نابود ساخت، ولي باقيمانده آنها همچنان فعالانه به نشر افکار خود ادامه دادند و نقش مهمي را در تباه ساختن سپاه امام حسن عليه السلام داشتند تا آنجا که ناچار به صلح با معاويه شد، همچنانکه بيشتر افراد سپاهي که فرزند زياد براي جنگ با امام حسين فرستاد؛ از خوارج بودند که نسبت به امام امير المؤمنين عليه السلام کينه توز بوده، کينه هاي خود را از فرزندان پاکش در فاجعه کربلا ابراز کردند و انتقام گرفتند.



[ صفحه 553]



ب - حزب اموي: اين افراد، نماينده بزرگان کوفه و رهبران آن بودند مانند «قيس بن اشعث»، «عمرو بن حجاج زبيدي»، «يزيد بن حرث»، «شبث بن ربعي»، «عمرو بن حريث» و «عمر بن سعد»، اينان به وفاداري نسبت به ابني اميّه پايبند بودند و اعتقاد داشتند که آنان به خلافت و رهبري امّت از اهل بيت عليهم السلام شايسته تر هستند که اين افراد، نقش مهمي در ناکام ساختن قيام مسلم داشند و مردم را به جنگ با امام حسين عليه السلام کشاندند.

ج - شيعيان: آنان به وفاداري نسبت به اهل بيت ايمان داشتند و آن را واجبي ديني مي شمردند، شيعيان کوفه در دوستي و وفاداري نسبت به اهل بيت، اخلاص ورزيدند که نشانه هاي دوستي آنان عبارت است از:

1 - خطابه هاي حماسي که در آنها از اهل بيت تمجيد مي نمودند و فضايل و بزرگواريهاي آنان را بر مي شمردند و نمونه هاي عدالت و حق جويي را که خود در سايه حکومت حضرت امام امير المؤمنين عليه السلام شاهد بوده اند، براي مردم بيان مي کردند.

2 - اشکهاي سخاوتمندانه اي که به هنگام يادآوري دردهاي اهل بيت عليهم السلام و توهين و شکنجه اي که در دوران معاويه، تحمل کرده بودند مي ريختند، ولي آنان فداکاري قابل توجهي در راه عقيده خود انجام ندادند، تشيع آنان، عاطفي بود نه عقيدتي. آنان، از مسلم جدا شدند و او را چون طعمه اي دردست فرزند ستمگر مرجانه رها کردند. «بلاذري» روايت مي کند که آنان در کربلا، در حالي که به ريحانه رسول خدا صلي الله عليه و آله مي نگريستند که شمشيرها و نيزه ها، جسم شريفش را از هم مي درند، مي گريستند و به درگاه خدا، دعا مي کردند و مي گفتند: «خداوندا! نصرت خود را بر فرزند دخت پيامبرت فروفرست» که يکي از آنان روي به آنها کرد و از اين دعا کردن آنان انتقاد کرده به ايشان گفت:



[ صفحه 554]



چرا به جاي اين دعا کردن، به ياري اش نمي شتابيد؟ امام حسين عليه السلام آنان را از عنوان تشيّع جدا کرد و بر آنها بانگ زد: «اي شيعيان آل ابي سفيان!».

حقيقت اين است که شيعه به معناي صحيح، در آن روزگار، جز گروه اندکي نبودند که برخي از آنان به امام حسين عليه السلام پيوستند و همراه آن حضرت شهيد گشتند، همچنانکه بسياري از آنان به زندانهاي تاريک افکنده شدند.

به هر حال، مسلمانان کوفه بريک عقيده نبودند، بلکه چند دستگيهاي خطرناکي در صفوف آنان و جود داشت.