بازگشت

امام با ابن سعد


امام، از ابن سعد خواست تا با آن حضرت ملاقات نمايد، او با بي ميلي



[ صفحه 157]



پذيرفت و شب هنگام با حضرت ديدار نموده جلسه اي محرمانه تشکيل داد که جز حضرت عباس و حضرت علي اکبر از جانب حضرت حسين عليه السلام، کسي ديگر در آن حضور نداشت. همراه ابن سعد نيز حفص و غلام ابن سعد، در جلسه حاضر شدند. امام به وي فرمود: «اي فرزند سعد! آيا با من مي جنگي؟ آيا از خداوند نمي ترسي که بازگشت تو به سوي اوست، من فرزند کسي هستم که تو مي شناسي، آيا با من همراه نمي شوي و اينان را رها نمي سازي که اين به خداوند تعالي نزديکتر باشد».

ابن سعد، عذرهاي پوچي آورد و گفت: مي ترسم خانه ام ويران شود.

- «من آن را باز مي سازم».

- مي ترسم با غم را از من بگيرند.

- «من بهتر از آن را در حجاز به تو مي دهم».

- من در کوفه، خانواده اي دارم، مي ترسم که ابن زياد آنان را به قتل برساند.

امام هيچ گونه پاسخ مثبتي از او دريافت نکرد، بلکه از او، اصرار بر ستم و تعدي را ديد، پس او را نفرين کرد و فرمود: «تو را چه باشد، خداوند تو را به زودي در بسترت سر از تن جدا کند و در روز قيامت تو را نبخشد، به خدا! من اميدوارم که تو از گندم عراق جز اندکي نخوري».

ابن سعد از آنجا دور شد، در حالي که با تمسخر به امام مي گفت: «جو، برايم کافي باشد» [1] .



[ صفحه 158]




پاورقي

[1] البداية والنهاية 175 /8.