بازگشت

شمر تلاش در راه صلح را به تباهي مي كشاند


هنگامي که نامه ي ابن سعد به فرزند مرجانه رسيد، نظرش را پسنديد و آن را راه حلّي براي مشکل و وسيله اي براي اتحاد کلمه دانست، او را از جنگ، برکنار داشته بود، پس با شگفتي چنين بر زبان آورد: «اين نامه يک اندرزگوي دلسوزي است».



[ صفحه 153]



«شمر بن ذي الجوشن» که در کنار وي بود به تنگ آمد؛ زيرا آن پليد به پستي نسبتش و کينه بر صاحبان نسبهاي اصيل معروف بود و نسبت به اين سعد به خاطر فرماندهي اش بر سپاه، حسادت مي ورزيد، لذا براي شعله ور ساختن آتش جنگ، به حرکت آمد و به فرزند مرجانه گفت:

«آيا اين را از او مي پذيري؟ پس از آنکه در سرزمين تو فرود آمده، به خدا! اگر از سرزمين تو دور شود و دستش را در دست تو نگذارد، به قدرت از تو شايسته تر باشد و تو به ضعف و سستي شايسته تر خواهي بود».

اين کلمات، اوضاع را انفجارآميز ساخت و هر آرزويي در مورد صلح و سازش را بر باد داد؛ زيرا ابن زياد به امر مهمي پي برد که بر او پنهان مانده بود و آن اين که اگر امام از دست وي رهايي مي يافت و با يزيد بيعت نمي کرد و به منطقه اي از مناطق مي رسيد، وضع روشن مي شد و امّت به حمايت از امام در برابر آن گروه جنايتکار بر مي خاست و آنگاه، طاغوت به ضعف و سستي اولي و حضرت حسين عليه السلام به قدرت و قوت شايسته تر مي بود؛ زيرا وي فرزند رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و ريحانه ي آن حضرت بود، اين نکات حساس از فرزند مرجانه دور مانده بود، او در سخنان شمر، اخلاص و دلسوزي را ديده بود.

هنگامي که شمر ديد بر اوضاع مسلّط شده و تلاش ابن سعد را تباه کرده است، براي تضعيف موقعيت وي نزد ابن زياد اقدام کرد تا شايد از اين راه وسيله اي براي دور کردن وي از منصبش بيابد و خود در جاي وي قرار گيرد، پس به وي گفت: «به خدا! به من خبر رسيده است که حسين و ابن سعد، ميان دو لشکر مي نشينند و بيشتر مدت شب را به گفتگو مي پردازند» [1] .



[ صفحه 154]



و معناي اين امر آن بود که شمر براي خود دستگاه اطلاعاتي خاصي بر ضد ابن سعد گماشته بود تا شايد وي در انجام مأموريتش کوتاهي کند و او آن را به نظام حاکم برساند تا ابن سعد را از منصبش عزل کنند و خود فرماندهي سپاه را بر عهده بگيرد.


پاورقي

[1] البداية والنهاية 175 /8.