بازگشت

نظريه اي بي ارزش


گروهي از متعصبان بني اميه، قيام امام عليه السلام بر عليه يزيد را قيامي به خاطر سلطنت و دستيابي به ثروتهاي کشور دانسته اند، اين نظريه بر کينه آنان نسبت به امام عليه السلام دلالت دارد به خاطر پيروزيهاي برجسته اي که آن حضرت در نهضت مبارکش به دست آورد که هيچ مصلح اجتماعي در روي زمين، چنين پيروزيهايي به دست نياورده است.

شايد بعضي از آنان به خاطر جهلشان نسبت به حقيقت نهضت حسيني و عدم آگاهي از علل آن معذور باشند؛ زيرا امام به يقين مي دانست که انقلابش در



[ صفحه 374]



صحنه هاي نظامي شکست خواهد خورد؛ زيرا خصمش، از پشتيباني ارتشي فراوان با قدرت و نيرويي بسيار، برخوردار بود ولي آن حضرت هيچ نيروي نظامي نداشت تا سلطنت را به دست آورد و اگر آن گونه که مي گويند، هدفش سلطنت بود، هنگام شنيدن خبر کشته شدن سفيرش، «مسلم بن عقيل» و برگشتن کوفه بر ضد وي، به حجاز و يا جاي ديگري باز مي گشت و از نو براي رسيدن به هدفش شروع به فعاليّت مي کرد تا به مقصدش دست يابد.

امام مي دانست که اوضاع موجود، همه به نفع بني اميه بوده و هيچ چيزي از آنها در پشتيباني وي و يا به منفعت او نبوده است.

«ابن خلدون» مي گويد: «شکست حسين عليه السلام، امري حتمي بود؛ زيرا حسين، قدرتي نداشت که او را در شکست دادن امويان موفق سازد؛ چون طوايف «مضر» براي قريش تعصب داشتند و تعصب قريش براي خاندان عبد مناف و تعصب خاندان عبد مناف براي بني اميه بود و قريش اين را براي آنها مي دانستند و ديگر مردمان نيز منکر آن نيستند» [1] .

انقلاب امام، به خاطر هدفي بود که اين ظرفيت و اختيار از دست داده ها نمي توانند آن را بينديشند. زيرا قيام آن حضرت بر ضد حکومت يزيد، به خاطر حمايت از ارزشهاي اسلامي و ارزشهاي والا از دست امويان است که با تيشه به ريشه آنها حمله برده بودند...

يکي از نويسندگان معاصر مي گويد: «ما حق داريم بپرسيم که هدف حسين عليه السلام چه بوده و آن حضرت براي چه مطلبي فعاليت داشته است؟ اگر هدف آن حضرت، هدفي شخصي براي ساقط کردن يزيد بود تا خود، خلافتي را که



[ صفحه 375]



مورد نظرش بود، در اختيار گيرد، اين اصرار را در حضرتش نمي ديديم که مي خواست به سوي کوفه برود علي رغم اينکه مردم از دور او پراکنده شده و به ابن زياد تسليم گشته و براي روبه رو شدن و از بين بردن وي، با تعداد بسيار، سلاح به دست گرفته بودند. کوتاه نظرترين مردم مي دانست که سرنوشت آن حضرت از آنچه کارش بدان انجاميد متفاوت نبود، اگر حسين تا اين درجه از کوته نظري بود، به مکه باز مي گشت تا از نو براي رسيدن به منصب خلافت تلاش کند... و اگر هدفش در آغاز کار رسيدن به منصب خلافت بود و هنگامي که خبر کشته شدن عموزاده اش به وي رسيد، سفر خود را براي گرفتن انتقام از قاتلانش به خاطر اجابت خواسته خانواده و نزديکانش ادامه داد، - آن گونه که بعضي از محققان ادعا کرده اند -، اگر هدفش اين مي بود، در مي يافت گروهي که همراه وي براي گرفتن انتقام خارج شده و تعدادشان از نود نفر مرد، زن و کودک تجاوز نمي نموده است، به چيزي از آن هدف نمي رسيدند و همه آنها از بين مي رفتند و خود حضرت نيز، جان خود را به صورت قرباني کم ارزشي در ميدان انتقام گرفتن، فدا مي کردند.

از اين گذشته، وظيفه او براي انتقام گرفتن اين بود که برگردد تا صفهاي ياران و خويشانش را جمع کند و با شمار عظيمي از افراد خشمگين و انتقامجو پيش آيد.

بنابراين، مسأله، مسأله انتقام جويي و هدف، هدفي شخصي نبوده، بلکه مطلب، مطلب امّت است و ماجرا براي حق بوده و اقدام، اقدامي فداکارانه بود که مي خواست از خويشتن مثالي براي جانبازي و فداکاري ارائه نمايد، اصرار حسين عليه السلام براي رفتن به سوي کوفه، پس از آگاه شدن از عقب رفتن مردم آنجا و دست کشيدن آنان از جهاد، تنها براي اين بود که با شهادت خود، پرچمي



[ صفحه 376]



برافرازد که آن اندک مردماني که همچنان به ارزشها ايمان داشتند و از ميان رهبران، کسي را مي جستند که راه تلاش در مبارزه را به آنان نشان دهد... و نيز براي تحريک وجدان انسانهاي و امانده اي که برجاي نشسته و از نگهداري حقوق و رعايت منافعشان، بازمانده بودند».

اين سخن، واقعيت درخشاني را که امام حسين عليه السلام به خاطر آن مبارزه کرده بود، در بر مي گيرد؛ زيرا آن حضرت، هيچگونه منفعت شخصي را مد نظر نداشت، بلکه هدفش صلاح امّت و نگهداري آنان از دست امويان بوده است.


پاورقي

[1] مقدمه، ص171، قاعده 30.