بازگشت

آزاد سازي اراده امت


در روزگار معاويه و يزيد، امّت، اراده و اختياري از خود نداشت و کالبدي بي جان بود که نه احساسي داشت و نه اختياري؛ زيرا قيد و بندهاي گراني بر آن بسته بودند و روزنه هاي نور و بينش را به رويش مسدود کرده و ميان آن و ميان اراده اش حايل ساخته بودند.

حکومت اموي، به تخدير مسلمين و فلج ساختن انديشه آنان همّت گماشت، مسلمين، دلهايشان همراه امام حسين عليه السلام بود، اما آنان نمي توانستند از قلبها و ضميرهايشان پيروي کنند، از آن جهت که حکومت امويان، به زور بر آنها تسلط يافته بودند و چيزي از کارهاي خود را مالک نبودند؛ نه اراده اي بر ايشان بود و نه اختياري، نه عزمي و نه تصميمي، همچون مجسمه هايي شده بودند که در آنها نه احساسي بود و نه حرکتي، جامه خواري برآنها پوشانيده شده و در زير تازيانه هاي امويان و تجاوز آنان، فرومايه و بي مقدار گشته بودند.

امام، به سوي صحنه هاي جهاد و فداکاري رهسپار گشت تا در مسلمانان، روح عزّت و کرامت بدمد، شهادت آن حضرت، نقطه تحولي در تاريخ مسلمين و حيات آنان بود، آنگاه آنان به يکباره دگرگون گشتند و به سلاح نيروي عزم



[ صفحه 358]



وتصميم، مسلح شدند و از همه منفي بافيهايي که بر آنها دست يافته بود، رها گشتند و مفاهيم ترس و تسليم که بر آنان پنجه زده بود، به اصول انقلاب و مبارزه مبدّل شدند، آنان دست دردست، انقلابهاي فراواني را به پا کردند که شعارشان اين بود: «يا لثارات الحسين؛ انتقام حسين را بگيريم» و اين شعار، همان فرياد رعد آسايي بود که تختهاي سلطنت امويان را درهم کوبيد و قدرتشان را به نابودي کشيد.