بازگشت

پاسخ مثبت يزيد بن مسعود


زعيم بزرگ «يزيد بن مسعود نهشلي» نداي حق را پاسخ مثبت داد و با انگيزه ايمان و عقيده به ياري امام برخاست و کنگره اي عمومي منعقد ساخت و قبايل عربي طرفدار خودرا به سوي آن فراخواند، آنها عبارتند از:



[ صفحه 413]



1 - بني تميم.

2 - بني حنظله.

3 - بني سعد.

هنگامي که اين قبايل فراهم آمدند، در ميان آنان به سخن ايستاد، ابتدا روي به «بني تميم» کرد و به آنان گفت: «اي بني تميم»! جايگاه من در ميان خودتان و اصل و نسبم را نسبت به شما چگونه مي بينيد؟!».

صداي بني تميم برخاست و وفاداري مطلق و بزرگداشت خود را نسبت به وي اعلام داشتند و يکصدا گفتند: «به، به! توبه خدا! ستون فقرات و رأس افتخارات هستي، در شرافت، مرکزيت داري، بيش از هر کسي به آن مقدم مي باشي...».

وي از تأييد آنان شادمان گشت و ادامه داد: «من شما را براي کاري فراهم آورده ام تا با شما مشورت کنم و در مورد آن، از شما ياري بجويم...».

آنان همگي وفاداري و اطاعت خودرا نسبت به وي اظهار نموده، گفتند: «به خدا مخلصانه به تو خواهيم گفت و در اظهار نظر براي تو خواهيم کوشيد، پس بگو تا بشنويم».

آنگاه، گردنها فراز آمد و نفسها در سينه حبس گرديد تا سخن آن زعيم بزرگ را بشنوند، وي، به سخن آمد و گفت: «معاويه مرده است که خوار باد! به خدا هلاک شد و نابود گشت، اينک باب ستم و گناه شکسته شده و ارکان ظلم به لرزه افتاده، او بيعتي را منعقد ساخت و گمان کرد که کاري را محکم نموده است، هيهات که آنچه را خواسته بود، محقق گردد! به خدا! وي کوشيد ولي ناکام ماند و مشورت کرد و بي نتيجه گشت، يزيد شراب خوار و رأس فسق و فجور برخاسته و ادعاي خلافت مسلمين را کرده و بدون رضايت آنان بر آنها حکم رانده با



[ صفحه 414]



کوتاهي اش در حلم و قلّت علم که از حق به اندازه جاي دوپايش، چيزي نمي داند، به خداوند قسم! سوگندي پذيرفته شده دارم که جهاد با وي در امر دين، از جهاد با مشرکين برتر است.

اين حسين بن علي است عليه السلام، فرزند رسول اللَّه صلي الله عليه و آله صاحب شرف اصيل و انديشه راستين که فضيلتي وصف ناشدني دارد و علمي پايان نايافتني و به اين امر، اولي است به خاطر سابقه و سن او و به خاطر قدمت و خويشاونديش، وي بر خردسالان عطوفت دارد و به بزرگسالان احسان مي نمايد، پس وي را به عنوان رهبر رعيت و امامي راستين که خداوند حجتش را واجب گرانيده و موعظه اش را رسا ساخته است گرامي بداريم، پس مبادا از نور حق چشم بپوشيد و به راه باطل در آييد، زيرا صخر بن قيس در روز جمل شما را به خواري کشاند پس با حرکتتان به سوي فرزند رسول اللَّه صلي الله عليه و آله و ياري کردن وي، آن ننگ را بشوييد که به خدا! هر کس از شما در ياري اش کوتاهي کند، خداوند خواري را در فرزندان و کمي تعداد را در عشيره اش، نصيب وي خواهد کرد. و من اينک، لباس رزم را به تن کرده و زره آن را پوشيده ام، هرکس کشته نشود، مي ميرد و هرکس بگريزد، از دست نمي رود، پس پاسخي نيکو بدهيد، خداوند شما را رحمت کند».

اين خطابه شايسته، مسايل بسيار مهمي را شامل بود که عبارتند از:

اوّل: ناچيز شمردن هلاکت معاويه و اينکه با مرگ وي، باب ظلم و جور شکسته شده است.

دوم: انتقاد شديد در گرفتن بيعت معاويه براي يزيد.

سوم: بيان صفات شرورانه موجود در يزيد نظير دايم الخمر بودن و نداشتن حلم علم و نا آگاهي از حق.

چهارم: دعوت به فراهم آمدن برگرد حضرت امام حسين عليه السلام به جهت



[ صفحه 415]



برخورداري آن حضرت از صفات شريفه اي همچون اصالت فکر، فراواني علم، بزرگي سن، عنايت داشتن به بزرگ و کوچک و ديگر صفات کريمه اي که آن حضرت را شايسته امامت مسلمين ساخته بود.

پنجم: وي به اطلاع مردم رساند که براي ياري رساندن به امام و دفاع از آن حضرت آمادگي کامل دارد.

هنگامي که آن زعيم بزرگ، خطابه اش را به پايان رساند، بزرگان «بني حنظله» به سخن آمدند و پشتيباني کامل خود را نسبت به وي اعلام داشتند و گفتند: «اي ابوخالد! ما تيرهاي کمانت هستيم و سواران عشيره ات، اگر به وسيله ما تير بيندازي، اصابت مي کني و اگر به وسيله ما به نبرد پردازي، پيروز مي گردي به خدا تو وارد هيچ گردابي نشوي مگر اينکه ما به همراه تو خواهيم بود و با هيچ گرفتاري روبه رو نمي شوي مگر اينکه ما نيز - به خدا قسم! - با آن روبه رو خواهيم شد، با شمشيرهايمان تو را ياري مي کنيم و هرگاه بخواهي، با بدنهايمان از تو محافظت مي نماييم».

اين منطقي افتخار آميز بود که بر احساسات آنان و ايستادنشان در کنار وي، حکايت داشت. پس از آن، «بني عامر» برخاستند و از وفاداري عميق خود نسبت به وي سخن راندند و گفتند: «اي ابوخالد! ما فرزندان پدر تو و هم پيمانان تو هستيم، اگر خشمگين شوي، خرسند نخواهيم شد و اگر حرکت کني، بر جاي نخواهيم ماند، اين امر تواست، پس هرگاه خواستي ما را فراخوان...».

اما «بني سعد»، اظهار ترديد و عدم علاقه نسبت به فراخوان وي نمودند و گفتند: «اي ابوخالد! بدترين چيزها نزد ما، مخالفت با تو و خارج شدن از رأي تو است، صخر بن قيس ما را به ترک نبرد در روز جمل دعوت کرد و ما مورد ستايش قرار گرفتيم و عزّت ما در ميان ما باقي ماند، پس ما را مهلت ده تا



[ صفحه 416]



مشورت کنيم و نظرمان را به تو بگوييم...».

وي از اين بر جاي ماندنشان ناراحت شد و از آنان انتقاد کرد و گفت: «اگر اين کار را بکنيد، به خدا! شمشير، هرگز از شما برداشته نخواهد شد و شمشيرتان همچنان در ميان شما به کار گرفته خواهد شد...».