بازگشت

هاشم كعبي


حاج هاشم بن حاج حردان کعبي دورقي، در دورق در نزديکي اهواز متولد شده سپس به کربلا و نجف رفت. به سال 1221 يا 1231 ه.ق. وفات يافت. خطبا شعر او را در مجالس عزا بر منبر مي خوانند.



و معارضي أسل الرما

ح بعارض الخد الاسيل



و ردوا علي الظماء الردي

ورد الزلال السلسبيل



و الشمس غابت بعد ما

هدت الانام الي السبيل



کف بها أمک الزهراء قد ضربوا

هي التي أختک الحورا بها سلبوا



و ان ناروغي صاليت جمرتها

کانت لها کف ذاک البغي تحتطب



تا لله لا أنسي ابن فاطم و العدي

تهدي اليه بوارقا و رعودا






قتلوا به بدرا فاظلم ليلهم

فغدوا قياما في الضلال قعودا



ساموه أن يرد الهوان أو المني

ة و المسود لا يکون مسودا



فانصاع لا يعبا بهم عن عدة

کثرت عليه و لا يخاف عديدا



ما بعد يوم ابن النبي

سوي المدامح و السهاد



قتل ابن بنت محمد

لرضي يزيد عن زياد



اشلاؤه فوق الصعي

د و رأسه فوق الصعاد



با گونه اي نرم و لطيف در جلوي ضربه ي نيزه ها ايستاد. (سپر او گونه ي نرم او بود)

با حالت تشنگي، مرگ را همچون آب زلال سلسبيل نوشيد.

بعد از اينکه مردم را به راه راست هدايت کرد، خورشيد غروب کرد.

با همان دستي که مادرت زهرا را زدند، به اسارت خواهرت دست يازيدند.

همان دست ستمگر بود که براي آتش جنگي که تو در آن سوختي هيزم فراهم آورد.

به خدا سوگند که هرگز پسر فاطمه عليهاالسلام را در آن هنگام که دشمنان مانند رعد و برق به او حمله ور شدند، فراموش نمي کنم.

با کشتن او گويي ماه کامل را کشته اند و شب آنها تيره و تار گشته و در همه حال در گمراهي به سر مي برند.

به او گفتند: يا ذلت را بپذير يا مرگ را. ولي مولا هيچگاه برده نمي شود.

آنها را رها کرد و به ايشان اهميتي نداد و با اينکه تعدادشان زياد بود ترسي از آنها به دل راه نداد.

بعد از شهادت فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم غير از اشک و اندوه چيزي نمانده است.

فرزند دختر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم کشته شد تا يزيد از (ابن) زياد راضي شود.

بدن او پاره پاره بر خاک افتاد و سر او بر بالاي نيزه رفت.