بازگشت

نصر بن ابي نيزر حبشي مدني


از غلامان حضرت علي عليه السلام بود و اصالت حبشي داشت و پدرش ابونيزر از فرزندان نجاشي پادشاه حبشه بود و در کودکي به اسلام رغبت کرد و نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و اسلام آورد و با آن حضرت زندگي کرده و از اصحابش بود، بعد از وفات آن حضرت به خدمت حضرت فاطمه عليهاالسلام و فرزندان او در آمد.

يک بار مردم حبشه آمدند تا او را که تنها بازمانده ذکور خاندان نجاشي بود براي پادشاهي به حبشه ببرند ولي ابي نيزر گفت يکساعت در خدمت رسول الله بودن برايم بهتر است از يک عمر بر شما و حبشه پادشاهي نمودن... و وقتي در کربلا امام از همه بيعت را برداشت و از نصر نيز - و فرمود: همه شما برويد... انطلقوا جميعا... نصر گفت: نه به خدا - هرگز هرگز... اگر رفتني بوديم به اين جا نمي آمديم (شايد مقصودش آن بود که اگر عافيت طلب و دنياگرا بوديم آن زمان که ما را براي پادشاهي حبشه مي خواستند مي رفتيم!!)

ابونيزر مي گويد:


من از طرف علي عليه السلام عهده دار سرپرستي دو مزرعه «عين ابن نيزر» و «بغيبغه» که در بقيع مي باشند، بودم. روزي علي عليه السلام آمد و گفت طعامي نزد تو يافت مي شود؟

گفتم: طعامي که آن را براي أميرالمؤمنين شايسته نمي دانم، کدويي است از کدوهاي مزرعه که آن را با روغن نامرغوبي پخته ام.

آن حضرت فرمود: همان را بياور، پس دست خود را در آب شست و مقداري از آن خوراک را ميل کرد، آنگاه دوباره به سوي آب برگشت و دستهاي خود را با ريگ پاکيزه کرد و آن دو را به هم گرفت و مقداري آب خورده و فرمود:

اي ابونيزر دستها پاکيزه ترين ظرفهاست. سپس دستها را به شکم ماليد و گفت:

کسي که شکم او را به آتش ببرد از رحمت خدا بي نصيب باد.

پس کلنگ برداشت و به سوي چشمه سرازير شد و به کار مشغول گرديد، چندي کلنگ مي زد ولي از آب اثري نبود، پس بيرون آمد و نفسي کشيد و عرق از پيشاني گرفت و ديگر بار با کلنگ به سوي چشمه برگشت و کلنگ مي زد به سوي چشمه برگشت و کلنگ مي زد و همهمه مي کرد، تا آن که آب مانند گردن شتر بيرون جست گرفت، و جاري شد.

علي عليه السلام با شتاب بيرون آمد و گفت: خدا گواه باشد که اين مزرعه وقف است. دوات و کاغذ بياور، من دوات و کاغذ بردم و علي عليه السلام نوشت: بنده خدا، علي اميرالمؤمنين دو مزرعه معروف به چشمه ابي نيزر و بغيبغه را بر فقراي مدينه و رهگذاران تصدق داد تا خدا روي او را با اين دو صدقه از آتش عذاب روز قيامت نگاه دارد. اين دو مزرعه فروخته و بخشيده نمي شوند تا آن که خدا آن دو را ارث ببرد و خدا بهترين ارث برندگان است مگر آن که روزي حسن و حسين عليه السلام به آن دو محتاج شوند که در اين صورت ملک خالص آن دو خواهد بود و ديگري را در آن حقي نيست.

محمد بن هشام مي گويد: امام حسين عليه السلام قرض دار شد و معاويه براي چشمه ابي نيزر دويست هزار دينار


مي داد ولي حضرت به فروش آن حاضر نشد و فرمود: پدرم آن را صدقه قرار داد تا خدا روي او را از آتش نگهدارد و من فروشنده آن نيستم.

نصر بعد از شهادت امام علي عليه السلام و حضرت امام حسن عليه السلام، در خدمت حضرت امام حسين عليه السلام بود که با آن حضرت از مدينه به مکه و کربلا هجرت کرده و در روز عاشورا در حمله نخست بعد از آن که اسبش پي شد، به شهادت رسيد.