بازگشت

كسايي مروزي


ابوالحسن يا ابواسحاق کسايي مروزي به سال 341 ه.ق در مرو متولد شد. وي نخست مداح سامانيان و نيز مداح، عبدالله بن احمد عتبي وزير نوح بن منصور بود، لکن بعدها از مداحي دست کشيد و به سرودن اشعاري در پند و اندرز و مدح

و رثاي اهل بيت عليه السلام پرداخت. او يکي از بزرگترين گويندگان ادب فارسي در قرن چهارم و نخستين شاعر پارسي زبان است که مرثيه ي عاشورايي سروده است.

با توجه به شواهد قطعي تاريخي و آثار اين سخنور بزرگ، ترديدي در تشيع او وجود ندارد. از اشعار او در حدود 200 بيت باقي مانده است. او اندکي بعد از سال 394 ه.ق. وفات يافته است.



بيزارم از پياله وز ارغوان و لاله

ما و خروش و ناله، کنجي گرفته مأوا



دست از جهان بشويم، عز و شرف نجويم

مدح و غزل نگويم، مقتل کنم تقاضا



ميراث مصطفي را، فرزند مرتضي را

مقتول کربلا را، تازه کنم تولا



آن مير سر بريده، در خاک و خون تپيده

از آب ناچشيده، گشته اسير غوغا



تنها و دل شکسته، بر خويشتن گرسته

از خانمان گسسته وز اهل بيت و آبا



از شهر خويش رانده وز ملک برفشانده

مولي ذليل مانده، بر تخت ملک مولي



مجروح خيره گشته، ايام تيره گشته

بد خواه چيره گشته، بي رحم و بي محابا



صفين و بدر و خندق حجت گرفته با حق

خيل يزيد احمق، يک يک به خونش کوشا



پاکيزه آل ياسين، گمراه و زار و مسکين

وان کينه هاي پيشين، آن روز گشته پيدا



آن پنج ماهه کودک، باري چه کرد، ويحک

کز پاي تا به تارک، مجروح شد مفاجا؟



بيچاره شهربانو، مصقول کرده زانو

بيجاده گشته لولو، بر درد ناشکيبا



آن زينب غريوان، اندر ميان ديوان

آل زياد و مروان نظاره گشته عمدا






مؤمن چنين تمنا هرگز کند؟ 9نگو، ني

چونين نکرد ماني، نه هيچ گير و ترسا



آن بي وفا و غافل، غره شده به باطل

ابليس وار جاهل، کرده به کفر مبدا



رفت و گذاشت کيهان، ديد آن بزرگ برهان

وين رازهاي پنهان، پيدا کنند فردا



تخم جهان بي بر، اين است و زين فزون تر

کهتر عدوي مهتر، نادان عدوي دانا



بر مقتل اي کسايي، برهان همي نمايي

گر هم بر اين بپايي، بي خار گشت خرما



مؤمن درم پذيرد تا شمع دين بميرد

ترسا به زر بگيرد، سم خر مسيحا



تا زنده اي چنين کن، دلهاي ما جزين کن

پيوسته آفرين کن بر اهل بيت زهرا