بازگشت

كثير بن عبدالله شعبي


از او، سخنراني «زهير بن قين» بواسطه ي «علي بن حنظله بن اسعد شبامي» روايت شده است. نامبرده در روز عاشورا و به هنگام شهادت حسين عليه السلام آنجا بوده است.

«طبري» از «هشام بن عوانه» آورده است که او سواري جسور و بي باک بود که به هنگام پيکار چيزي نمي توانست جلوي او را بگيرد. هنگامي که «عمر بن سعد» سر کرده ي سپاه تبهکار اموي از افسران و سران سپاه خواست تا بسوي حسين عليه السلام بروند از او بپرسند که براي چه هدفي به اينجا آمده؟ و در پي چيست؟ همه آنان از رويارويي با سالار شهيدان شرمسار بودند و نپذيرفتند و «کثير بن عبدالله شعبي» آماده شد و گفت: من به سوي حسين عليه السلام مي روم و مي پرسم چه مي خواهد؟ و به خدا سوگند اگر تو اي «عمر»! بخواهي، حاضرم او را غافگير ساخته و از پاي درآورم...

او در پي مأموريت خويش به اردوگاه نور روي آورد... و خواست بطور مسلح به حضور امام عليه السلام وارد شود، که يکي از ياران حق در برابرش ايستاد و دليرانه به او دستور داد، سلاح خويش را به زمين نهد.

او پاسخ داد نه به خدا سوگند که


نخواهد شد. اين اهانت به من است و از کرامت نيست و امتناع ورزيد...

و او همان سنگدلي است که به همراه «مهاجز بن اوس» کار را بر «زهير» آن قرآن پژوه حقجو، سخت گرفتند و او را به شهادت رسانيدند.