بازگشت

ابوثمامه ي صائدي


طبري گويد:


پيوسته از ياران امام کشته مي شدند و با شهادت هر يک نفر يا دو نفر آشکار مي شد، ولي دشمنان بسيار بودند و هر چه کشته مي شدند معلوم نمي شد. ابوثمامه که چنين ديد، به امام عرض کرد: يا اباعبدالله! مي بينم که اينان به تو نزديک شده اند. به خدا تا من زنده ام تو کشته نخواهي شد، دوست دارم خدا را با حالتي ملاقات کنم که اين نماز را که وقتش نزديک شده با تو بخوانم. امام سر خود را بلند کرد و فرمود: نماز را به ياد آوردي، خدا تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد. باشد، اکنون اول وقت نماز است. فرمود: از آنان بخواهيد دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانيم. حصين بن نمير (حصين بن تميم) گفت: نمازتان قبول نيست. حبيب بن مظاهر گفت: خيال مي کني نماز خاندان رسول قبول نيست و نماز تو قبول است اي الاغ [1] .

آنگاه ابوثمامه پس از نماز به امام حسين عليه السلام گفت: تصميم گرفته ام به ياران شهيدم بپيوندم، نمي خواهم بمانم و تو را تنها و کشته ببينم. امام فرمود: جلو بيفت، ما هم ساعتي بعد به شما مي پيونديم. به ميدان شتافت و جنگيد و مجروح شد. قيس بن عبدالله صائدي که پسرعمويش بود و با او دشمني داشت او را شهيد کرد. [2] .


پاورقي

[1] همان.

[2] ابصار العين، ص 70.