بازگشت

آمادگي عمومي در دو لشکر


دينوري نقل مي کند:

چون عمر سعد نماز صبح را خواند، سربازانش را آماده ساخت. عمرو بن حجاج را بر جناح راست و شمر را بر جناح چپ فرماندهي داد؛ عزرة بن قيس را فرمانده سواره ها و شبث بن ربعي را فرمانده پياده ها قرار داد. پرچم را هم به دست غلامش زيد سپرد. به زيد دستور داد که پرچم را جلو برد و جنگ آغاز شد. [1] .

نيز گويد:

امام حسين عليه السلام ياران خود را که 34 سواره و 40 پياده بودند، آراست. زهير بن قين را بر ميمنه و حبيب بن مظاهر را بر ميسره گماشت. پرچم را به برادرش عباس سپرد، سپس خود ايستاد و آنان هم همراه او در مقابل خيمه ها ايستادند. [2] .

بلاذري گويد:

امام حسين عليه السلام دستور داد ني و هيزم در گودي پشت خيمه ها ريختند که مثل يک نهر بود و شبانه آن را حفر کرده بودند و مثل خندق شده بود. در آن نيها و هيزمها ريختند و گفتند: صبح که شود و با ما جنگ آغاز کنند، در آنها آتش مي افکنيم تا از پشت سر به ما حمله نکنند و چنان کردند. [3] .

صدوق با اسناد خود از امام صادق عليه السلام چنين روايت مي کند:

امام آنان را براي جنگ آرايش داد و دستور داد در گودال پشت لشکرگاه خود آتش افروختند تا از يک سود با آنان بجنگد. سواره اي از سپاه عمر سعد به نام ابن ابي جويريه چون نگاهش به آتشهاي برافروخته افتاد، دست و کف زد و ندا داد: اي حسين و ياران حسين! بشارتتان باد به


آتش؛ در دنيا به سوي آتش شتاب کرديد. امام پرسيد: اين مرد کيست؟ گفتند: ابن ابي جويريه. امام نفرين کرد: خدايا در دنيا عذاب آتش به او بچشان. اسب او رميد و او را در آن آتش افکند و سوخت. مرد ديگري از سپاه عمر سعد بيرون آمد، به نام حصين بن تميم [4] و صدا زد: اي حسين و اي ياران حسين! اين آب فرات را نمي بينيد که همچون شکم ماهي مي درخشد؟ به خدا يک قطره از آن نخواهيد نوشيد تا از تشنگي بميريد. امام پرسيد: او کيست؟ گفتند: حصين بن تميم. امام فرمود: او و پدرش اهل دوزخند. خدايا! او را امروز از تشنگي بميران. گويد: تشنگي نفس او را بريد، از اسبش بر زمين افتاد و زير سم اسب ماند و مرد. مرد ديگري از سپاه عمر سعد به نام محمد بن اشعث بيرون آمد و گفت: اي حسين پسر فاطمه! تو نسبت به پيامبر خدا چه حرمتي داري که ديگران ندارند؟ امام فرمود: اين آيه «ان الله اصطفي آدم...» [5] سپس فرمود: به خدا قسم محمد از آل ابراهيم است و عترت پيامبر هم از آل محمد است. اين مرد کيست؟ گفتند: محمد اشعث. امام دست به آسمان برد و فرمود: خدايا! امروز، ذلت و خواري را به محمد بن اشعث نشان بده، ذلتي که پس از امروز هرگز روي عزت نبيند. نياز به قضاي حاجت پيدا کرد، از لشکرگاه بيرون آمد، عقربي او را گزيد، در حالي که عورت او آشکار بود از دنيا رفت. [6] .


پاورقي

[1] الاخبار الطوال، ص 256.

[2] همان.

[3] انساب الاشراف، ج 3، ص 187.

[4] در برخي منابع حصين بن نمير است و آن درست‏تر است.

[5] سوره‏ي آل‏عمران، آيه‏ي 33.

[6] امالي، ص 134.