بازگشت

سخن امام با پسر زبير


طبري به سند خود از عبدالله بن سليم و مذري بن مشمعل نقل کرده که گفته اند:

براي حج از کوفه بيرون آمده به مکه رسيديم. روز ترويه وارد شديم و حسين و عبدالله بن زبير را ديديم که در نيمروز بين حجر اسماعيل و درکعبه ايستاده بودند. نزديک آنان رفتيم. شنيديم که پسر زبير به حسين عليه السلام مي گفت: اگر مي خواهي بمان و عهده دار حکومت شو. ما هم تقويت و ياري و خيرخواهي ات کرده با تو بيعت مي کنيم. حسين عليه السلام به او فرمود: پدرم برايت حديث فرمود که در مکه قوچي است که حرمت آن را مي شکنند. دوست ندارم من آن قوچ باشم. پسر زبير گفت: پس اگر مي خواهي بمان و حکومت را من عهده دار شوم و مطيع و فرمانبردار تو باشم. فرمود: اين را نيز نمي خواهم.

گويند: آن دو سخن خود را از ما پنهان کرده و آهسته به گفتگو پرداختند تا آنگاه که دعاي مردم راشنيديم که هنگام ظهر عازم منا بودند. حسين عليه السلام بر گرد خانه ي خدا و بين صفا و مروه طواف کرد و کمي از موي خود را چيد و از عمره ي خود بيرون آمد. آنگاه به سوي کوفه روان شد و ما همراه مردم به منا رو کرديم. [1] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 3، ص 295.