بازگشت

خطابه ي فاطمه ي صغري


طبرسي به سند خويش نقل مي کند:

پس از آنکه فاطمه ي صغري از کربلا بازگردانده شد، خطبه خواند و گفت: خدا را سپاس به شمار ريگها و سنگريزه ها و هموزن عرش الهي تا زمين! او را مي ستايم و به او ايمان دارم و بر او توکل مي کنم و گواهي مي دهم که جز خداي يکتا و بي شريک، معبودي نيست. محمد بنده و فرستاده ي اوست و فرزندانش در ساحل فرات، بي گناه کشته شدند. خداوندا! به توپناه مي برم که بر تو دروغ بندم و برخلاف عهد و پيماني که براي وصي پيامبر، علي بن ابي طالب عليه السلام گرفتي سخن گويم، آنکه حقش را گرفتند و بي گناه شهيدش کردند، آن گونه که فرزندش ديروز در يکي از خانه هاي خدا به شهادت رسيد؛ جايي که گروهي مسلمان نما حضور داشتند و هيچ دفاعي از او نکردند، نه در حال حيات و نه در هنگام مرگ تا آنکه او راه پاک سيرت و نيکو خصال و پسنديده راه، پيش خود بردي. در راه تو نه از ملامت ملامتگري بيم داشت و نه از نکوهش کسي هراس. خدايا! او را از خردي به اسلام هدايت کردي و در بزرگي نيکيهايش را ستودي و پيوسته خيرخواه و دلسوز تو و پيامبرت بود تا آنکه پيش خود فراخواندي. در دنيا پارسا بود و به آخرت مشتاق و در راه تو جهاد کرد. او را پسنديدي و برگزيدي و به راه راست، راه نمودي.

اما بعد، اي کوفيان! اي اهل نيرنگ و فريب! ما خانداني هستيم که خداوند شما را به ما آزمود و ما را به شما، و آزمايش ما را نيک قرار داد؛ علم و فهم خويش را نزد ما نهاد. ماجايگاه علم و قرارگاه فهم و حکمت او و حجتش در روي زمين بر بندگان اوييم. خدا ما را با کرامت خويش عزيز داشت و با پيامبرش ما را بر بسياري از مخلوقاتش فضيلت بخشيد. شما ما را تکذيب و تکفير کردي، کشتن ما را حلال دانستيد، اموال ما را به يغما برديد، گو تا نامسلمانان بيگانه ايم، آن گونه که ديروز جد ما را کشتيد و از کينه هاي ديرين، هنوز از شمشيرهايتان خون ما مي چکد. چشمتان روشن و دلتان شاد از اين گستاخي نسبت به خدا و نيرنگي که داشتيد و خدا بهترين چاره انديشان است. چندان خوشحال نباشيد که خون ما را ريختيد و اموالمان را غارت کرديد. همه ي اين مصيبتهاي بزرگ که به ما رسيده، پيشتر در کتاب تقدير الهي ثبت بوده است و اين بر خدا آسان است.، تا بر آنچه از دست مي دهيد غصه نخوريد و از آنچه به دست مي آوريد شادمان نشويد و خداوند هيچ مغرور فخرفروشي را دوست نمي دارد.

مرگ بر شما باد! منتظر لعنت و عذاب باشيد! گويا بر شما فرود آمده و انتقام الهي پياپي از آسمان بر شما باريده است و از آنچه کرده ايد خشمگين است تا برخي تان را از قدرت بعضي


بچشاند، آنگاه به خاطر ظلمي که به ما کرديد، در قيامت در عذاب ابدي خواهيد بود. هلا! لعنت خدا بر ستمگران! واي بر شما! آيا مي دانيد چه دستي به ستم بر ما گشوده و به جنگ ما آمده ايد و مي دانيد با چه پايي براي نبرد با ما ره سپرده ايد؟ دلهايتان سخت و خشن شده و بر قلوب شما مهر خورده و گوش و چشمتان از ديدن و شنيدن حق ناتوان گشته است و شيطان کار زشتتان را بر شما آراسته و بر ديدگانتان پرده افکنده است؛ از اين رو هدايت نمي شويد. مرگ بر شما اي کوفيان! چه خونها که از آل رسول ريخته ايد، به برادرش علي بن ابي طالب عليه السلام جد من نيرنگ زديد و به فرزندان او که عترت پاک پيامبرند حيله کرديد. آنگاه چنين افتخار کرديد که: «ما بوديم که با تيغهاي هندي علي و فرزندانش را کشتيم و زنانشان را به اسارت گرفتيم و بر آنان ضربت زديم.» آنگاه فرمود: بر دهانت خاک و بر سر و رويت سنگ ببارد اي گوينده ي اين سخن! آيا به کشتن قومي که خدا پاکشان شمرده و آلودگي را از آنان دور ساخته، افتخار مي کني؟ سر جايت بنشين و دم فروبند، آن گونه که پدرت بر سر جايش نشست. هر کسي را همان است که پيش فرستاده است. شما بر ما حسد ورزيديد! واي بر شما! به خاطر فضيلتي که خدا براي ما قرار داد. گناه ما چيست که دريار ما ژرف و عظيم است و درياي شما کوچک که هيچ حشره اي را هم نمي پوشاند! اين فضل خداست که به هر کس بخواهد مي بخشد. هر که را خدا روشنايي نبخشيده، نوري براي او نيست.

گويد: صداها به گريه برخاست و گفتند: بس است اي دختر پاکان! دلهايمان را سوزاندي و آتشمان زدي. او نيز ساکت شد. درود بر او و بر پدر و جد او باد! [1] .


پاورقي

[1] احتجاج، ج 2، ص 302.