بازگشت

امام حسين بعد از وداع آخر


يكي دوبار ديگر نيز به خيمه ها مي آمد و سركش مي كرد لذا اهل بيت امام، هنوز انتظار آمدن ايشان را داشتند و منتظر بودند تا شايد صداي امام را باري ديگر بشنوند و جمال آقا را زيارت كنند كه يكمرتبه صداي اسب حضرت، ذوالجناح بلند شد اهل بيت گمان كردند حضرت دوباره آمد ولي ديدند اسب آمده در حاليكه زين آن واعكگون است اسب امام خود را به خون امام آغشته كرده بود و بلند شيهه مي كشيد و دستهاي خود را بر زمين مي زد عده اي از راويان مي گويند اين اسب آنقدر سر به زمين زد تا جان داد.



اهل بيت اسب را بدون صاحب ديدند آنگاه ، فرياد به گريه و شيون بلند شد حضرت دست خود را بر سر گذاشت و فرمود (وامحمداه ، واجداه ، و انبياه واابالقاسما ، واعلياه ، واجعفراه ، واحمزتا ، واحسناه ، هذا حسين بالعراد صريع به كربلاط، ، محزوزالراس من القفاط، ، مسلوب العمامه والرداط، ، اين حسين است كه بر زمين كربلا افتاد، اين حسين است كه سر او از پشت بريده اند و عمامه و رداط، او را به تاراج برده اند. ام كلثوم اين جملات را گفت تا بيهوش شد)



روايت شده وقتي امام بخاك افتاد اسبش از او حمايت كرد و بر سواران عمر سعد مي پريد و آنها را از زمين مي انداخت .



اهل بيت تا اسب را ديدن شروع به نوحه سرايي نمودند (نوحه سرايي طبيعت بشر است، انساني بخواهد در دل خود را بيان كند به صورت نوحه سرايي كسي را مورد خطاب قرار مي دهند هر يك از افراد خاندان ، بنحوي نوحه سرايي را آغاز كردند علت اينكه قبل از شهادت حضرت نوحه سرايي نكردند اين است كه آقا به آنها اذن نداده بود تا من زنده هستم حق گريه كردن نداريد من كه شهيد شدم البته نوحه سرايي كنيد.)



هر كدام از اهل بيت طوري با اسب صحبت مي كردند ولي سكينه دختر امام كه بعدها يكي از زنان عالمه عالم شد كه همه علماط، براي او اهميت ويعكه اي قائل شده اند به صورت خاصي نوحه سرايي كرده است كه دل همه را سوزانده است.



به حالت نوحه سرايي اسب را مورد خطاب قرار داد: [ يا جواد ابي، هل سقي ابي، ام قتل عطشانا] اي اسب پدرم وقتي كه پدرم رفت تشنه بود آيا او را سيراب كردند يا با لب تشنه به شهادت رساندند.



لشگر دشمن بعد از آنكه حضرت به شهادت رساندند به سوي خيمه ها هجوم بردند و هر كدام بر ديگري پيش گرفت تا اينكه چادر را از سر زنان بكشند دختران و حرم پيامبر گريه مي كردند . زنان را از خيمه ها بيرون كردند و خيمه ها را آتش زدند .