بازگشت

كلام زينب در قتلگاه


بلاذري مي نويسد: هنگامي كه اسيران را عازم كوفه كردند، زنان شيون سوزناكي سردادند و به ماتم نشستند و زينب دختر علي(عليه السلام) فرياد مي زد:



«اي محمد، ـ فرشتگان آسمان برتو درود فرستند ـ اين حسين تو است با بدن عريان و قطعه قطعه شده، در خاك افتاده است. اي محمد، اين دختران تو هستند كه آنها به اسارت مي روند و اينان ذريه تو هستند كه به قتل رسيده اند، و نسيم صحرا بر آنان ميوزد». 1



عمربن سعد فريب كارانه بر بدن هاي مزدوران خود نماز خواند و آنان رابه خاك



سپرد، در حالي كه بدن نماز مجسّم و راستين و يارانش هنوز روي زمين، بدون كفن بر جاي مانده بودند صحنه به گونه اي بود كه وقتي غلام زهيربن قين، كه از سوي همسر زهير كفني براي او به قتلگاه آورده بود، با مشاهده آن منظره، كفن را به كناري انداخت و به همسر زهير گزارش داد شرمم آمد كه بدن «عبد» را كفن كنم در حالي كه بدن «مولا» بي كفن، روي خاك باشد ! 2



زينب در كنار جسد بي سرِ برادرش، در قتلگاه، چنان فرياد غم آلود كشيد كه به گفته راوي، دوست و دشمن را به گريه واداشت. سيدبن طاووس در لهوف مي نويسد: او به جدّ خود خطاب كرد و فرمود:



«...يا مُحَمَّداهُ! صَلّي عَلَيْكَ مَلائِكَةُ السَّماءِ هذا حُسَيْنٌ بِالعَراءِ، مُرَمَّلٌ بِالْدِّماءِ مُقَطَّعُ الأَعْضاءِ، وَبَناتُكَ سَبايا، إِلَي اللهِ الْمُشْتَكي وَإلي مُحَمَّد الْمُصْطَفي، وَإلي عَلِيٍّ الْمُرْتَضي، وَإِلي فَاطِمَةَ الزَّهْراءِ، وَإِلي حَمْزَةَ سَيِّدِ الشُّهَداءِ. يامُحَمَّداهُ! هذا حُسَيْنٌ بِالْعَراءِ تَسْفي عَلَيْهِ الصَّبا: قَتيلُ أَوْلادِ الْبَغايا، واحُزْناهُ! واكُرْباهُ عَلَيْكَ يا أَبا عَبْدِاللهِ! اَلْيَوْمُ ماتَ جَدّي رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه وآله) يا أَصْحابَ مُحَمَّد! هؤُلاءِ ذُرِّيَّةِ الْمُصْطَفي يُساقُونَ سَوْقَ السَّبايا.



و در روايت ديگر آمده است كه گفت:



«يامُحَمَّداهُ! بَناتُكَ سَبايا وَذُرِّيَّتُكَ مُقَتَّلَةٌ، تَسْفي عَلَيْهِم رِيحُ الصَّبا وَهذا حُسَيْنٌ مَجْزُوزُ الرَّاْسِ مِنَ الْقَفا مَسْلُوبُ الْعَمامَةِ وَالرِّداءِ، بِأَبي مَنْ أَضْحي عَسْكَرُهُ في يَوْمِ الاْثْنَيْنِ نَهْباً!



بَأَبي مَنْ فُسْطاطُهُ مُقَطَّعُ الْعري.



بِأَبي مَنْ لا غائِبٌ فَيُرتَجي وَلا جَريحٌ فَيُداوي.



بِأَبي مَنْ نَفْسي لَهُ الْفِداءُ.



بِأَبي الْمَهْمُومُ حَتّي قَضي.



بَأَبي الْعَطْشانُ حَتّي مَضي.



بِأَبي مَنْ شَيْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّماءِ.



بِأَبي مَن جَدُّهُ مُحَمَّدٌ المُصْطَفي.



بِأَبي مَنْ جدُّهُ رَسُولُ إِلهِ السَّماءِ.



بِأَبي مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِيِّ الْهُدي.



بِأَبي إبنُ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفي.



بِأَبي إبنُ خَديجَةُ الْكُبْري.



بِأَبي إبنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضي.



بِأَبي فاطِمَةُ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ العالَمينَ.



بِأَبي مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ حتّي صَلّي». 3



زينب در قتلگاه به گونه اي حزن آلود سخن گفت كه دوست و دشمن بر حال او اشك ريختند:



«قالَ الرّاوي: فَأَبْكَتْ وَاللهِ كُلَّ عَدُو وَصَديق». 4



زينب(عليها السلام) در حالي كه نعش عريان و بي سر دو پسر، هفت برادر، چهار عموزاده (پسران عقيل) و چند تن برادرزاده و اجساد ياران و اصحاب حسين(عليه السلام) را در قتلگاه بر روي زمين تفتيده مشاهده كرد، در كنار پيكر برادرش حسين(عليه السلام) با سوز دل گريست.

پاورقي

1 . «وا محمّداه، صَلّى عَلَيْكَ (مَلِيكُ) مُلْكِ السَّماءِ، هذا حُسينٌ بِالعَراءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءُ، مُقَطَّعُ الأعْضاء، يا مُحَمّداه وَ بَناتِكَ سَبَايَا وَ ذُرِيَّتِكَ مُقَتَّلَة تَسفي عَليها الصَّبا»



2 . قمقام، ج 2، ص 472 و 473



3 . اللهوف، ص58



4 . اللهوف، ص 58