بازگشت

عاشورا، حماسه جاويد


1 ـ شب يازدهم (شام غريبان)



عاشورا، با غم و اندوهي سنگين و جان فرسا پايان يافت. شب كه فرا رسيد،



آتش جنگ با فروكش كردن تحرّك ميدان، فرو نشست. لشكر عمربن سعد، مست غرور پيروزي بودند و جهت دريافت جايزه هاي آنچناني دل خوش كرده و درانتظار به سر مي بردند. عمربن سعد و تمامي يزيديان كه نماز مجسّم را سر بريدند و به جنگ همه جانبه با دين رفتند و در جهت از پاي در آوردن نخل ايمان، كمر بستند، رياكارانه، باچهار هزار نفر نماز مغرب و عشا را به جماعت برگزار كردند!



2 ـ روز يازدهم محرم



عمر بن سعد در اين روز دستور داد اجساد لشكرش را جمع آوري كرده، پس از گزاردن نماز بر اجساد آنها، به خاك بسپارند، ليكن پيكر پاك امام حسين(عليه السلام) و يارانش با وضع اسفبار و رقت انگيزي در قتلگاه برجاي ماند. 1 بعد از ظهر روز يازدهم، عمربن سعد فرمان داد بازماندگان نهضت كربلا را به رسم اسارت، سوار برشتران، به سوي كوفه به حركت درآورند. از سوي اهل حرم پيشنهاد شد



آنان را از قتلگاه عبور دهند تا براي آخرين بار با عزيزان خود وداع كنند و اين پيشنهاد عملي شد.



زنان و دختران امام(عليه السلام) با ديدن اجساد قطعه قطعه و عريان شهدا، از خود بي خود شدند. زينب(عليها السلام) در كنار پيكر برادرش حسين(عليه السلام) دست خود را زير گردن بي سر برادر نهاد و به سوي آسمان بلند كرده، گفت:



«إِلهي تَقَبَّلْ مِنّا هذا الْقُرْبان» 2 «خداي من! اين قرباني را از من بپذير.»



آيا اين استواري و شجاعت ويژه را در زني غير از زينب(عليها السلام) مي توان سراغ گرفت؟!



ديدن آن صحنه براي همگان، به ويژه براي امام سجاد(عليه السلام) كه در حال كسالت و بيماري بود، بسيار دشوار مي نمود. حال آن حضرت دگرگون شد كه زينب به ايشان گفت:



«ما لِي أَراكَ تَجُودُ بِنَفْسِكَ يا بَقِيّةُ جَدِّي وَ أَبِي وَ أخِي».



«اي يادگار جد، پدر و برادرم! چرا جان خود را به خطر مي اندازي؟»



و افزود: «به خدا قسم! اين واقعه از زمان هاي پيش، مورد پيش بيني جدم و پدرت بوده است و در آينده گروهي كه ميثاق آنان بر همياري با شهدا بسته شده است، اين اجساد را به خاك خواهند سپرد. آنان اين اعضاي پراكنده را جمع آوري و دفن مي كنند و پرچمي روي اين قبرها نصب خواهند كرد كه تا ابد و در همه ادوار تاريخي به اهتزاز در خواهد آمد و پيروان كفر و طاغوت هاي زمان، همواره مي كوشند تا اين چراغ پر فروغ الهي را خاموش كنند ليكن جز روشن تر شدن اين چراغ، نتيجه اي عايد آنها نخواهد شد.» 3





*



در كربلا به سيّد سجاد، عمه گفت بيند جهان، شكوه نمايان كربلا

*



بيند جهان، شكوه نمايان كربل







*



اين شعله را زبانه بُوَد در زمانه ها در بارگاه شام چنين گفت با يزيد هرگز تو را توان شكست قيام ما نبود نبود خزان به رونق بستان كربلا

*



بي انتهاست چشمه جوشان كربلا زينب، طلايه دار و سخندان كربلا نبود خزان به رونق بستان كربلا نبود خزان به رونق بستان كربلا



در آخرين لحظاتي كه اهل بيت، در كربلا، كنار جسدهاي شهيدانشان به عزاداري مشغول بودند، سكينه در كنار پدر، زبان به تظلّم گشود و گفت:



«پدرم ! به سرهاي بي پوشش ما بنگر. به دل هاي خونين و غمبار ما نظر كن و به عمه ام (زينب) كه چگونه مورد ضرب و شتم دشمنان قرار گرفته است؟ و چه سان مادرم را كشان كشان از كنار شهيدان دور نموده آماده حركتش مي كنند؟!» 4 و 5



بدين ترتيب، در حالي كه اسرا 72 تن از شهداي خود را روي زمين نظاره گر بودند، از كربلا بيرون رفتند

پاورقي

1 . در محدوده حاير اختلاف است بعضى تمام كربلا را حاير دانسته اند و بعضى حرم حضرت را. (نكـ : العروة الوثقى، ج2، ص164 و 165 مسأله 11 فى احكام صلاة المسافر، چاپ المكتبة علمية الاسلام



2 . مقتل الحسين، مقرّم، ص307



3 . فصل زينب كبرى، نكـ : منتهى الآمال، ج اول، صص 404 و 405، فضل محرّم، ص308



4 . رضى بن نبى، تظلم الزهرا، فصل عاشورا . «اُنْظُر إلى رُؤُوسِنا المُكَشَّفَةِ، وَإلى أكْبادِنَا الْمُلْتَهَبَةِ، وإلى عَمَّتِي الْمَضْرُوبَةِ، وَإلى اُمّي الْمَسْحُوبَةِ»



5 . انساب الأشراف، ص 211