بازگشت

نفرين امام


پيش از آغاز نبرد، آنگاه كه سپاه عمربن سعد مهيّاي جنگ شدند، امام(عليه السلام) برير بن خضير را براي نصيحت دشمنان، به جانب آنان فرستاد، ولي آنان گوش به موعظه ها و تذكّرات وي ندادند. بعد از او خود امام، سوار بر ناقه و به قولي، سوار بر اسب خود شد و در مقابل لشكر دشمن حضور يافت. خطبه اي خواند و آنان را نصيحت كرد، رهنمود داد، و سرزنش نمود و (آنگاه كه آنان را غرق در غفلت يافت) فرمود:



«اي بردگان امّت، اي جمعيت ويژه (تافته جدا بافته)، اي پاره كنندگان قرآن، اي تحريف گران حقيقت، اي بقاياي گناهان، اي باد دهن شيطان، اي نابود كنندگان سنّت ها، آيا اين قوم (يزيد و يارانش) را كمك و حمايت مي كنيد و ما را تنها مي گذاريد؟



«اين آدم بدكاره، پسر بدكار مخيّرم كرد ميان مرگ و ذلّت و البته زير بار ننگ و



ذلّت رفتن از ما به دور است زيرا خدا، رسول، مؤمنان و دامن هاي آزاده و پاك زادگان، رفتن زير بار ننگ و ذلّت را از ما نمي پذيرند.» 1



و در پايان همين خطبه، امام آنان را در سه جمله نفرين كرد:



1-خدايا! باران رحمت را از آنان دريغ دار



2-قحط سالي دوران يوسف را بر آنان تحميل كن!



3-غلام ثقيف (حجّاج بن يوسف ثقفي) را بر آنان مسلّط گردان 2 و سپس امام از آنان فاصله گرفت و وقتي به خيمه بازگشت، عمر بن سعد با انداختن تيري به سوي خيام، فرمان جنگ را عملا صادر كرد.



آغاز جنگ و شهداي گروه اول:



صبح عاشورا عمربن سعد در كنار پرچمدار سپاه خود قرار گرفت، تيري به كمان گذاشت و لشكر امام حسين(عليه السلام) را نشانه رفت و گفت: «اي مردم! گواه باشيد، اوّل كسي كه تير به لشكر حسين انداخت من بودم!»



آنگاه لشكرش به پيروي از وي، ياران اباعبدالله(عليه السلام) را تيرباران كردند كه به قول سيدبن طاووس(رحمه الله) تير مانند باران بر سر ياران آن امام(عليه السلام) مي ريخت. حضرت در آن حال رو به اصحاب خود كرد و فرمود: «مهيّا شويد و برخيزيد به سوي مرگي كه چاره اي نيست خداوند دراين مقاتله شما را مورد رحمت خود قرار دهد!»



در گزارشي آمده است جمعي از ياران امام حسين(عليه السلام) شربت شهادت نوشيدند كه مرحوم محدّث قمي نام آنان را بدين ترتيب آورده است:



1-نعيم بن عجلان



2-حمران بن كعب



3-حنظلة بن عمرو شيباني



4-قاسط بن زهير



5-مقسط



6-كنانة بن عتيق



7-عمرو بن مشيعة تميمي



8-ضرغامة بن مالك تغلبي







9 و 10-عامر بن مسلم عبدي و مولاي او



11-سالم



12-سيف بن مالك نمري



13-عبدالرحمان ارحبي



14-حباب بن عامر التيمي



15-عمرو الجُنْدُعي



16-حلاس بن عمرو



17-نعمان بن عمرو



18-سوّار بن ابي عُمير فهمي كه مجروح



گشت و او را اسير كردند و بعد از مدتي در حالي كه در بند و بيمار بود وفات نمود.



19-عمّاربن ابي سلامه



20-زاهر بن عمرو



21-جبلّة بن علي الشيباني 22 و



23-مسعود ابن الحجاج التّيمي و پسرش



24-زهير بن بشر الخثعمي



25-عمّار بن حسان



26-مسلم بن كثير ازدي



27-زهيربن سليم 28 و



29-عبدالله وعبيدالله (پسران زيدبصري)



30-جندب بن حجر كِندي خولاني



31-جنادة بن كعب انصاري



32-عمرو بن جناده



33-سالم بن عمرو



34-قاسم بن حبيب ازدي



35-بكر بن حيّ تيمي



36-جُوين



ابن مالك التّيمي



37-اميّة بن سعد الطائي



38-عبدالله بن بشر



39-بشر بن عمرو



40-حجاج بن بدر بصري



41-قعنب بن عمر نمري بصري



42-عاذ بن مجمّع بن عبدالله عائذي و ده نفر از غلامانش به نام هاي:



اسلم بن عمرو ـ قارب بن عبدالله دئلي منجح بن سهم ـ سعدبن حرث ـ نصربن ابي نيزر ـ حرث بن نبهان و چند تن ديگر، كه نام آنان مشخص نيست. 3



پيش از شروع جنگ، امام(عليه السلام) در برابر سپاه دشمن قرار گرفت و به عنوان اتمام حجت، سخن آغاز كرد ولي آنان سر و صدا راه انداختند تا كسي سخن امام را نشنود. امام(عليه السلام) به آنان فرمود: راز اين مسأله كه به سخن من گوش نمي دهيد در آن است كه شكم شما از لقمه حرام پر شده است «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونِكُمْ مِنَ الحَرامِ» پس از آن كمي آرامش



ايجاد شد و امام(عليه السلام) به سخنان مبسوطي پرداختند. 4



حضرت در حالي كه فرزندش علي اكبر، وي را همراهي مي كرد، لشكر كفر را مخاطب ساخت و گفت:



«أتَطْلُبُوني بِقَتيل؟ ـ أوْ بِمال اسْتَهْلَكْتُهُ؟ أوْ بِقصاص مِنْ جَراحَة جَرَحْتُها؟» .5



«آيا كسي از شما را كشتم كه خون او را طلب مي كنيد، اموالي از شما را نابود كرده ام، جراحاتي بر شما وارد ساخته ام؟»



كسي جواب نداد، امام «شبث» و «قيس» را صدا زد و فرمود: «مگر شما مرا دعوت نكرديد؟» گفتند «خير...». در اين هنگام، ـ طبق نقل بلاذري ـ حرّ بن يزيد رياحي كه ازجريان دعوت نامه هاي آنان آگاهي داشت، به طور رسمي به سپاه نور پيوست و در برابر لشكر كفر، به ارشاد و نصيحت پرداخت كه ناگهان، عمربن سعد رسماً نبرد را با انداختن تيري به سوي سپاه نور آغاز كرد.

پاورقي

1. «فَسُحْقاً لَكُمْ يا عَبيدَ الاُْمَّةِ، وَ شُذّاذَ الاَْحْزابِ، وَ نَبَذَةَ الْكِتابِ، وَ مُحَرِّفي الْكَلِمِ، وَ عُصْبَةَ الاْثامِ، وَ نَفَثَةَ الشَّيْطانِ، وَمُطْفِيَ السُّنَنِ، أَ هؤُلاْءِ تَعْضُدُونَ وَ عَنّا تَتَخاذَلُونَ؟ أَلا إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيَّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ، وَهَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّة، يَأْبَى اللهُ ذلِكَ لَنا وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ حُجُورٌ وَطَهُرَتْ... .»



2. «اَللّهُمَّ اَحْبِسْ عَنْهُمْ قَطَرَ السَّماءِ، وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنينَ كَسِني يُوسُفَ، وَسَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلامَ ثَقيف فَيَسُومَهُمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً فَإِنَّهُمْ كَذَّبُونا وَخَذَلُونا...» (لهوف، ص43)



3 . بحارالأنوار، ج45، ص64 . ابن شهرآشوب نيز نامهاى شهداى كربلا را اينگونه آورده است:



نعيم بن عجلان، عمران بن كعب بن حارث الأشجعى، حنظلة بن عمرو الشيبانى، قاسط بن زهير، كنانة بن عتيق، عمرو بن مشيعة، ضرغامة بن مالك، عامر بن مسلم، سيف بن مالك النميرى، عبدالرحمن الأرحبى، مجمع العائذى، حباب بن حارث، عمرو الجندى، الجلاس بن عمرو الراسبى، سواربن أبى حمير الفهمى، عمار بن أبي سلامة الدالانى، النعمان بن عمرو الراسبى، زاهر بن عمرو مولى ابن الحمق، جبلة بن على، مسعود بن الحجاج، عبد الله بن عروة الغفارى، زهير بن بشير الخثعمى، عمار بن حسان، عبد الله بن عمير، مسلم بن كثير، زهير بن سليم، عبد الله، عبيد الله ابنا زيد البصرى، عشرة من موالى الحسين (عليه السلام) ، اثنان من موالى أمير المؤمنين (عليه السلام)



4 . اعيان الشيعه، ج 1، ص 602



5 . بلاذرى، انساب الأشراف، ص 193