بازگشت

ديدگاه ها


آنچه از تاريخ به دست مي آيد، آن است كه دنيا پرستان با امام(عليه السلام) همراهي نداشتند و اگر ايامي را همراه آن حضرت سپري كردند، در هنگام مخمصه و حساس، آن حضرت را تنها گذاشتند و اختلاف در مكان و زمان اين جدايي است كه بعضي گفته اند پس از ملاقات سپاه امام با سپاه حر در ميانِ راه بوده و بعضي بر اين باورند كه اين جدايي، هنگام رسيدن خبر شهادت مسلم به امام(عليه السلام) در ميان راه، منزل زباله، و يا شب عاشور بوده است. به نظر مي رسد شب عاشورا اين مسأله رخ نداده است.



آري آنگاه كه امام(عليه السلام) از مكه عازم كوفه بودند، در ميان راه، پيش از برخورد با



سپاه حرّ، در خطبه اي به ياران فرمودند:



«أيُّهَا النّاسُ قْدْ أتانا خَبَرٌ فَظِيع، قُتِلَ مُسْلِم بْن عقيل وَ هاني بْن عُروة و عبدالله بن يَقْطُر، وَ قَدْ خَذَلَنا شِيعَتُنا، فَمَنْ أحَبّ مِنْكُم الإنْصِرافَ فَلْيَنْصَرِفْ في غَيْرِ حَرَج، ليس عَلَيه مِنّا ذِمام. فَتَفَرَّقَ النّاسُ عَنهُ، وَ اَخَذُوا يَمِيناً وَ شِمالاً حَتّي بَقِيَ فِي أصْحابِهِ الَّذِين جاءُوا مَعَهُ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ نَفَر يَسِير مِمَّنِ انْضَمُّوا إِلَيهِ» . 1



پس از خطبه امام، همه رفتند، جز كساني كه از مدينه همراه امام آمده بودند و چندتن از ديگران، كه در راه به امام پيوسته بودند.



ابن اثير مي گويد: «وقتي خبر شهادت مسلم و برادر رضاعي امام(عليه السلام) به ايشان ابلاغ شد، امام(عليه السلام) خطبه اي خواندند و به همگان خطاب كردند و فرمودند: «قَدْ خَذَلَنا شِيعَتُنا...» .



پس از سخنان امام، اصحاب از چپ و راست متفرّق شدند و تنها ياراني كه از مكه با امام بودند، ماندند. 2



مقتل نويسان معتبر از جمله سيد بن طاووس مي نويسد: «هنگامي كه خبر شهادت مسلم به امام رسيد و مطلب براي همراهان امام بازگو شد، همراهان طماع و اهل ترديد، راه خود را از امام جدا كردند و تنها اهل بيت و شايستگان از اصحاب او ماندند.» 3



برخي از مورّخان نوشته اند كه امام(عليه السلام) به برادرش ـ عون ـ دستور دادند: «به هركس كه جدا مي شود، پنج دينار به عنوان خرجي راه بپردازد». 4



طبري 5 مي نويسد: امام در منزلگاه بيضه، در جمع ياران و سپاه حرّ، خطبه اي ايراد



كرد و در پايان آن فرمود:



«فَلَكَمْ فِيَّ اُسْوَةٌ، وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلوا وَنَقَضْتُمْ عَهْدَكُمْ وَخَلَعْتُمْ بَيْعَتِي مِنْ أعْناقِكُمْ فَلَعَمْرِي مَا هيَ لَكُمْ بُنكْر، لَقَدْ فَعَلْتُموها بِأبي وَأخِي وابْنِ عَمّي مُسْلِم» .



«من اسوه شمايم و اگر مانند من عمل نكنيد و عهد پيمانتان را ناديده بگيريد و بيعتم بشكنيد، به جان خودم سوگند كه اين در نظر شما امر ناپسندي نيست زيرا شما با به پدر، برادر و پسر عمويم مسلم چنين معامله اي را كرديد.»



اين مطالب نشان مي دهد كه بيوفاياني در كنار امام بودند و از او جدا شدند زيرا كلام امام در جمع عشاق، در شب عاشورا، حكايت از آن دارد كه ياران امام يك دست و همگان مورد اعتماد آن حضرت بوده اند. ميان اين دو سخن، تفاوت فاحشي است و از آن به دست مي آيد كه افرادي قبل از شب عاشورا از امام(عليه السلام) جدا شدند.



حديث معروفي از حضرت سكينه(عليها السلام) نقل شده كه مي گويد:



«در شب عاشورا آنگاه كه پدرم به ياران گفتند: «در اين لحظه هدفي جز قتل من و كساني كه به همراه من جهاد مي كنند، ندارند» 6 پدرم سر به پايين گرفت و آنان ده نفر، ده نفر و گاهي بيست نفر، بيست نفر رفتند.» 7



از ميان معاصرين نيز علاّمه تستري صاحب «قاموس الرجال» 8 در شرح حال زهيربن قين مي نويسد: «... إِنَّهُ قالَ (عليه السلام) فِي مَساءِ التّاسِع: هذا الَّليلُ قَدْ غَشِيكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً»، كِنايَةٌ عَن أَنَّه (عليه السلام) رَفَعَ الْبَيْعَةَ عَنْهُمْ فَيَذْهَبُوا حَيثُ شاءُوا . وي در ادامه همين كلام مي نويسد: «زهير برخاست و گفت: دوست دارم در راه تو هزاران بار كشته شوم» اگر كسي از امام جدا شده بود، مورد اشاره قرار مي گرفت.



حقيقت امر همان است كه، امام(عليه السلام) در ميان راه واقعيت را با آنان در ميان گذاشتند و بعضي از آنها، از امام جدا شدند.



هرچند كه امام در شب عاشورا نيز مسأله انصراف را بزرگوارانه پيش كشيدند، ليكن كسي در اين مرحله، از امام جدا نگشت.



مؤيد اين نظر حداقل، نكات ذيل است:



1 ـ نگهبانان عمربن سعد كه تمام حوالي آن منطقه را زيرنظر داشتند، در باره برخورد با جداشدگان ازكاروان امام، گزارشي ارائه نداده اند.



2 ـ در تاريخ مشاهده نشده كه كسي از جداشدگان، در شرح خاطرات خود گفته باشد من در شب عاشورا از امام جدا شدم.



3 ـ مقتل نويسان مورد اطمينان نيز، مسأله رفتن همراهان در شب عاشورا را نفي كرده اند. (هرچند بعضي در اين باره سكوت را برگزيده اند).



4 ـ در سخنان هيچ يك از ياران، كه اظهار وفاداري كرده اند، كنايه اي از رفتن ديگران ويا گلايه اي از آنان نيست. بي شك اگر كسي يا جمعي جدا مي شد، در اظهار وفاداري ياران منعكس مي گرديد.



5 ـ مقتل نويسان پيوستن 32 تن از سپاه عمربن سعد به سپاه امام را گزارش گرده اند 9 بديهي است اگر كسي از سپاه امام جدا مي شد، آن را نيز مي نوشتند.



6 ـ امام(عليه السلام) در جمع ياران در شب عاشورا فرمودند: من كسي را با وفاتر و بهتر از اصحابم نمي شناسم و اصحاب كسي را از حيث نيكي و پرداختن به صله رحم، همسنگ اصحاب خود نمي يابم



«...فَإِنّي لا أَعْلَمُ أَصْحاباً أَوْفي وَ لا خَيْراً مِنْ أَصْحابي وَ لا أَهْلَ بَيْت أَبَرَّ، وَ لا أَفْضَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتي، فَجَزاكُمُ اللهُ عَنِّي خَيْر الْجَزاء». 10



به دنبال اين سخن بود كه امام(عليه السلام) سخن از حلّ بيعت به ميان آورد. و شرح آن پيشتر گذشت و اين سخن گواه است بر عدم استحكام حديث جدايي ياران در شب عاشورا.



7 ـ بلاذري در انساب الأشراف و ديگران از جمله: محدّث قمي، در



اثر معروف خود، 11 روايات فرار برخي از ياران از كنار امام در شب عاشورا را ذكر نكرده اند.



همچنين دكتر محمد ابراهيم آيتي در كتاب «بررسي تاريخ عاشورا» در اين مورد، مي نويسد: «شيخ مفيد، طبري، ابوالفرج و ابن كثير اين خطبه را نقل كرده اند، ولي هيچ نگفته اند كه در اين هنگام، كسي از اصحاب، از كنار امام، رفته باشد». 12



علاّمه مجلسي(رحمه الله) نيز در جلاءالعيون، خطبه فوق را اصل قرار داده، از حديثي كه مفاد آن «برخي رفتند» مي باشد، با بي اعتنايي خاص به عنوان «قيل» ياد كرده است.



در شب عاشورا، زينب(عليها السلام) با افسردگي ويژه اي رو به امام(عليه السلام) كرده، گفتند: «آيا ياران را آزموده اي تا تو را فردا تحويل دشمن ندهند؟!»



علاّمه نراقي در طاقديس، راجع به «حل بيعت» از سوي امام (عليه السلام) و پاسخ ياران چنين مي سرايد:





*



گرد آورد آن شهنشاه سترگ ازبرادر و زبرادر زادگان گفت با ايشان كه اي آزادگان اي همه از خاك علّيين پاك بيعت خود از شما برداشتم اين شب تار است و دشت بيكران دشمنان در خواب ظلمت پرده دار با من اينان را سركار است و بس بهر من اين آسيا در گردش است چونكه جانبازان ميدان وفا جمله يكبار آمدند اندر خروش لجه درياي عشق آمد به جوش

*



جمله اصحاب از خُرد و بزرگ هم ز فرزندان وياران جملگان اي همه از طينت ما زادگان اي همه در خاك مهر تابناك من شما را با شما بگذاشتم راه ها پيدا به اطراف جهان راه هاي روشن اندر هركنار چون كه من هستم نجويند هيچ كس بهر من اين سيل اندر جنبش است اين شنيدند از شه ملك صفا لجه درياي عشق آمد به جوش







جمله گفتند اي خليفه كردگار جسم خوش باشد فداي جان شود از براي جان خود قربان شود





اي جمال حق ز رويت آشكار از براي جان خود قربان شود

پاورقي

1 . ارشاد، مفيد، ص 223



2 . الكامل، ج4، ص43



3 . لهوف، ص32، چاپ نجف. «... حَتّى بَلَغَ «زُبالةَ» فَأَتاهُ فيها خَبُرُ قَتْلِ مُسْلِمِ بْنِ عَقيل، فَعَرَفَ بِذلِكَ جَماعَةٌ مِمَّنْ تَبِعَهُ فَتَفَرَّقَ عَنْهُ أَهْلُ الأَطْماعِ وَالإِرْتِيابِ، وَبَقِيَ مَعَهُ أَهْلُهُ وَخِيارُ الأَصْحابِ.»



4 . امام حسين و ايران، ص 194، معالى السبطين، ص207



5 . طبرى، تاريخ، ج 4، ص 304



6 . «الآن لَيْسَ لَهُمْ مَقْصدٌ إلاّ قَتْلي وَقَتْل مَنْ يُجاهِدُ بَيْنَ يَدَيّ...»



7 . وقايع الأيام، ص324



8 . قاموس الرجال، ج 4، ص 487، باب الزاء.



9 . بحار الأنوار، ج44، ص494



10 ـ الكامل، ج 4، ص 57



11 . منتهى الآمال و نفس المهموم.



12 . بررسى تاريخ عاشورا، مجلس چهارم، ص 69



3. طاقديس، ص422