بازگشت

تاسوعا


از روز دوم محرم الحرام، كه سپاه نور به كربلا قدم نهاد، لشكر ظلمت نيز وارد آنجا شد. همواره بر تعداد آنان افزوده مي شد و اين فزوني به نمايش قدرت شبيه تر بود تا يك رزم جدّي و تمام عيار. ولي پس از هفتم محرّم صحنه كربلا شاهد دگرگوني مهمي شد. تصميم سردمداران لشكر ظلمت، بسيار مأيوس كننده بود به طوري كه پانصد و به قولي چهارهزار سوار، ميان شريعه فرات و سپاه امام حسين(عليه السلام) حايل شدند.



تعدادي از افراد امام، مانند فراس بن جعده و... يكي پس از ديگري از امام جدا شدند. پيشگيري از پيوستن هفتاد سوار از سلحشوران بني اسد به دعوت حبيب بن مظاهر به سپاه نور از سوي لشكر كفر، و نيز نامه اي كه شمر از كوفه براي عمربن سعد و همچنين «امان نامه»اي كه براي عباس بن علي و برادرانش آورده بود، 1 همه از يك تصميم خونين در امر برخورد با پسر پيامبر(صلي الله عليه وآله) حكايت داشت و پانصد سوار و به قولي چهارهزار سوار ميان شريعه فرات و سپاه امام حايل شدند.



امام صادق(عليه السلام) در باره «تاسوعا» مي فرمايند: «تاسوعا روزي است كه حسين(عليه السلام) و اصحابش در كربلا محاصره شدند» سپس فرمودند:



«بِأَبي الْمُسْتَضْعَفِ الْغَرِيبِ»2



«پدرم، فداي آن مستضعف دور از وطن باد!»



آري تاسوعا روز «محاصره» است.



علامه قزويني در رياض القدس نقل كرده كه حضرت سكينه(عليها السلام) فرمود:



«عَزَّ ماؤُنا في يَوْمِ التّاسِعِ مِنَ المُحَرَّمِ»



«در روز نهم محرم آب براي ما كمياب شد»،



وقتي كه رفتم به عمه ام زينب، جريان تشنگي خود را بگويم، ديدم



«أخِي الرَّضيعُ في حِضْنِها وَ هِيَ تارةً تقُومُ وَ تارَةً تَقْعُدُ، وَ هُوَ يَضْطَرِبُ كَاضْطِرابِ السَّمَكَةِ في الماءِ»



«برادر شيرخوارم، در آغوش اوست. عمّه ام از فرط تشنگي گاهي مي ايستاد و گاه مي نشست و آن كودك همانند ماهي در آب، نا آرام و بي قرار بود»،



وقتي مرا ديد تسلّي داد و فرمود:



«صَبراً صَبراً ياَبْن أَخِي»



«فرزند برادرم! شكيبا باش، شكيبا باش»



من وقتي اين صحنه را ديدم تشنگي خود را فراموش كردم. 3



عمربن سعد، جهت دريافت نظر نهايي ابن زياد، در روز هشتم، نامه اي به او نوشت، و درآن يادآور شد: «خداوند آتش جنگ را خاموش نمود، امر امت را اصلاح كرد و حسين قول داد كه به سرزمين خود بازگردد و يا مانند يكي از مسلمانان در جايي زندگي كند». 4 ابن زياد در جواب عمربن سعد نوشت: «بنگر كه حسين و اصحاب او، براساس



نظر من عمل مي كنند يا خير؟ اگر تسليم شدند آنان را به سوي من گسيل دار و گرنه با آنان مقاتله و جنگ كن تا كشته شوند. سپس آنان را «مُثله» كن. آنها مستحق اين عقوبتند! اگر آنان را كشتي، برنعششان اسب بتاز زيرا آنان «عاق و ظلوم»اند. گرچه اين عمل پس از كشته شدن آنان برايشان دردآور نيست، ولي قول مرا ناديده نگير و بدان عمل كن!»



هنگامي كه درخواست عبيدالله بن زياد را به امام ابلاغ كردند، امام فرمودند:



«معاذَاللهُ أنْ أنْزِلَ عَلَي حُكْمِ ابْنِ مَرْجَانَةِ أبَداً». 5



هنگامي كه شمر نامه عبيدالله را به عمربن سعد داد، عمربن سعد پيش بيني كرد كه امام حسين(عليه السلام) هرگز تسليم نخواهد شد زيرا روحيه پدرش در وجود اوست.



شمر به عمربن سعد گفت: «جنگ را آغاز كن در غير اين صورت حكم را به من واگذار !»، عمربن سعد گفت: «خود بدان اقدام خواهم كرد».



شمر كه از آغاز در كربلا بود، وقتي ديد در شب هشتم محرم جلسه اي ميان حسين بن علي(عليهما السلام) و عمربن سعد تشكيل شده، به كوفه رفت و به عبيدالله بن زياد هشدار داد، ازاين رو عبيدالله در نامه اي به عمربن سعد نوشت: «اگر نمي تواني كار را يكسره كني، حكم سپهسالاري را به شمر واگذار». 6



عصر تاسوعا، امان نامه اي از سوي عبيدالله به حضرت عباس(عليه السلام) و برادرانش عرضه شد، ليكن اينان پاسخ دادند: «ما را نيازي به امان شما نيست، امان الهي بهتر از امان پسر سميّه است».



پس از ارسال اين نامه، شمر پيش آمد و بانگ برآورد: «يا بَني أُخْتي أَنْتُمْ آمِنُونَ» «شما اي خواهرزادگانم! در امانيد».



آنها پاسخ دادند:



«لَعَنَكَ اللهُ وَلَعَنَ أمانَكَ، لَئِنْ كُنْتَ خالُنا، أتُؤمِنُنا وَابْن بِنْتِ رَسُولِ اللهِ لا أَمانَ لَهُ»7



«خداوند بر تو و امان نامه ات لعنت كند! اگر تو دايي ما هستي، به ما امان مي دهي ولي براي پسر پيامبر خدا اماني نيست؟!»



در عصر تاسوعا آنگاه كه سپاه باطل به سوي لشكر حقّ حمله اي كرد، امام(عليه السلام) سر بر زانوي خويش نهاده، به خواب رفته بود. ناگهان صداي غمگين زينب(عليها السلام) از خواب بيدارش كرد. در همان لحظه، پيامبر(صلي الله عليه وآله) را به خواب ديد كه به او فرمودند: «فردا شب ميهمانِ ما خواهي بود.»



امام به برادرش عباس فرمود: «يَا عَبّاس اِرْكَبْ بِنَفْسي أنْتَ يا أخي» طبق نوشته برخي از مورّخان امام فرمود: «يا أخي اِرْكَبْ بِنَفَسي أنْتَ» 8 برادرم! جانم فداي تو باد! سوار بر مركب شو و ببين اينان چه مي خواهند. عباس پاسخ داد: «بلكه، جان من فداي تو باد !».



و آنگاه همراه «زهيربن قين و حبيب بن مظاهر» و شانزده يا هيجده سوار، در مقابل لشكر عمربن سعد قرار گرفتند و از آنان پرسيدند: «چرا ناگهان به حركت درآمديد؟».



پاسخ دادند: «دستور امير (ابن زياد) است عبيدالله از شما مي خواهد كه يا جنگ را اختيار كنيد و يا تسليم را».



عباس(عليه السلام) فرمودند: «صبر كنيد تا اين مسأله را به برادرم گزارش دهم و نظر ايشان را جويا شوم».



امام(عليه السلام) به عباس فرمودند: «امشب را از آنان مهلت بگير تا در پيشگاه خدا به نماز بايستيم و به دعا و استغفار بپردازيم. چه، او مي داند كه من نماز، تلاوت قرآن و عبادت ر



دوست مي دارم» 9



در احوال امام مي نويسند:



«... فقام الّليلُ كُلُّهُ يُصلّي وَ يَسْتَغْفِرُ وَ يَدْعُو وَ يَتَضَرّعُ، وَ قَامَ أَصحابُهُ كَذلِكَ، يُصلُّونَ وَ يَدْعُون وَ يَسْتَغْفِرُونَ».10



«همه ساعات شب را در حال نماز و استغفار و دعا و تضرّع در پيشگاه خدا به سربرد. و اصحاب آن حضرت نيز به نماز، دعا و استغفار پرداختند.»




پاورقي

1 . بلاذرى، انساب الأشراف، ج 2، صص 189 ـ 186



2 . سفينة البحار، ذيل كلمه تسع.



3 . رياض القدس، ج2، ص254



4 . وقايع الأيام، صص 284، 292، 297، 298



5 . بلاذرى، انساب الأشراف، ج 2، ص 183 وقايع الأيام ـ صص 292، 297 و 298



6 . وقايع الأيام، ص 299



7 . الكامل، ج 4، ص 56 تاريخ طبرى، ج 6، ص315



8 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 189 ارشاد، مفيد، ص 230



9. «إِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَصْرِفَهُمْ عَنّا فى هذَا الْيَوْم فَافْعَلْ لَعَلَّنا نُصَلّي لِرَبِّنا في هذِهِ اللَّيْلَةِ، فِإِنَّهُ يَعْلَمُ أَنّي أُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَتِلاوَةَ كِتابِهِ...»



10 . شيخ مفيد، ارشاد، ص 232