بازگشت

دو وهب


بعضي از مقتل نويسان، به اين مسأله اشاره دارند كه در ميان شهداي كربلا، دو تن به نام «وهب» به چشم مي خورند:



1 ـ وهب بن عبدالله



2 ـ وهب بن وهب.



مشتركات ميان اين دو زياد است از جمله اين كه هر دو با خانواده خود در ركاب امام حضور داشتند و هر دو نفر به شهادت رسيدند و هر دو با تشويق مادرشان به پايداري و رزم در راه خدا پرداختند.



تنها دو تفاوت ميان اين دو شهيد وجود دارد:



1 ـ دو دست وهب بن عبدالله را از تن جدا كردند و بر اثر جراحات سخت، در ميان ميدان افتاده بود كه همسرش به كنار او آمد و مشغول پاك كردن خون ها از سر و صورتش گرديد، غلام شمر به دستور او عمودي آهنين بر سر آن همسر وفادار زد و وي را به



شهادت رساند. 1



2 ـ وهب بن عبدالله از مسلمانان اصيل است در حالي كه وهب بن وهب در اصل، مسيحي بوده و توسط امام حسين(عليه السلام) مسلمان شده است، گرچه اعلمي وهب بن عبدالله را هم مسيحي دانسته كه با همسر خود، نزد امام حسين آمدند و مسلمان شدند. 2



13 ـ سويد بن عمر



سويد بن عمر، جانبازي كه در كربلا به خيل شهيدان پيوست. با اينكه در كربلا، اذن عام، از سوي امام(عليه السلام) براي همه ياران صادر شده بود و مسأله «حل بيعت» در شب عاشورا، اذن خروج ياران از كربلا از سوي سردار عاشورا بود، براي برخي از ياران، اذن خصوصي نيز جهت رفتن از كربلا صادر شده بود. ولي ياران در سايه صلابت ايمان و پاي مردي خويش، جدايي را جايز ندانستند.



سويد بن عمر، با اين كه در شمار زخميان بود و از پيكرش خون بسيار رفته بود، تا آنجا كه لشكر كفرپيشه پنداشتند او به شهادت رسيده است و وي را رها كردند رفتند، ولي وقتي ندايي شنيد كه مي گفت: «أَ لا قَدْ قُتِلَ الْحُسَين» «هان! بدانيد حسين كشته شد!»، خون در رگش به جوش آمد و دشنه اي به دست آورد و در عين بي رمقي، از جا برخاست و به دشمنان حمله برد و سرانجام شهيد گرديد. 3



14 ـ محمد بن بشير حضرمي



در برخي از كتب، از محمد بن بشير بن عمرو الحضرمي 4 به عنوان محمدبن بشر نيز ياد شده است. 5





در كربلا به محمدبن بشير خبر رسيد كه پسر تو در ناحيه ري اسير گرديده است. او كه همراه و در كنار امام(عليه السلام) در كربلا به سر مي برد، گفت: اين ناگواري را به حساب خدا مي گذارم و هرگز دوست ندارم كه وي اسير گردد و من پس از او زنده باشم وقتي امام(عليه السلام) سخن وي را شنيد، فرمود: خداوند تو را رحمت كند! تو در حِلّ و آزادي، به تو اجازه خروج از كربلا و تلاش در جهت خلاصي پسرت را دادم. خداوند رحمتت كند، بيعتم را از تو پس گرفتم. برو و براي خلاصي و رهايي پسرت اقدام كن. 6 سپس اجناس گرانبهايي را به عنوان سرمايه كار، به او داد تا براي آزادي پسرش از آن ها استفاده كند و فرمود: «اين پارچه ها را به پسرت بده تا در راه آزادسازي برادرش آنها را خرج كند.»7 ولي او نپذيرفت و در كنار امام باقي ماند و گفت: «درندگان بيابان زنده زنده بدن مرا بخورند، اگر از تو جدا شوم!»8 و 9



15 ـ بُرَير بن خُضَير هَمْداني مشرقي



بريربن خضير از قاريان قرآن و از زاهدان پاكباز و عابدي راستين در قرن اوّل بود كه حضور عاشقانه اي در كربلا داشت. وي از صحابه علي(عليه السلام) بود وكتاب «القضايا و الأحكام» او حاوي مطالب و حقايقي است كه از اميرمؤمنان و امام مجتبي(عليه السلام)استفاده كرده بود. 10



مامقاني در باره كتاب او مي نويسد: «... وكتابه من الأصول المعتبرة عند الأصحاب» «اين كتاب يكي از منابع مورد اعتبار در ميان اصحاب است.»





محدث قمي در «سفينة البحار» آورده است: مردان قبيله همدان، پيش اميرمؤمنان داراي محبوبيت ويژه اي بودند. ازاين رو، آن حضرت در حق آنان فرمود:





*



«فَلَوْ كُنْتُ بَوابّاً عَلي بابِ جَنَّة لَقُلْتُ لِهَمْدان ادْخلوا بِسَلام»

*



لَقُلْتُ لِهَمْدان ادْخلوا بِسَلام» لَقُلْتُ لِهَمْدان ادْخلوا بِسَلام»



«من اگر دربان بهشت باشم، به مردان قبيله همدان خواهم گفت: بدون هيچ گونه تشويش خاطر وارد بهشت شويد.»



نكته ها:



* برير، از بزرگان كوفه و از كساني است كه جهت دعوت امام حسين(عليه السلام) از كوفه به مكه رفت و همراه آن حضرت به كربلا آمد. 11



* مزاح و شوخي هاي بُرَير در شب عاشورا با حبيب بن مظاهر يا عبد الرحمان بن عبد ربِّه انصاري معروف است. وقتي در باره شوخ طبعي او اعتراض كردند، گفت:



«من به آنچه كه در انتظار ماست مي انديشم و خوشحالم». 12



* وقتي امام حسين(عليه السلام) خطبه خواند، بُرير گفت:



«وَاللهِ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ لَقَدْ مَنَّ اللهُ بِكَ عَلَيْنا أَنْ نُقاتِلَ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ تُقَطَّعَ فيكَ أَعْضاؤُنا ثُمَّ يَكُونُ جَدُّكَ شَفيعَنا يَوْمَ القِيامَةِ». 13



به خدا سوگند اي پسر پيامبر خدا بر من منّت نهاد و توفيق جهاد در كنار تو را به من عطا كرد و بدنم در راه تو فدا مي گردد تا جدّ تو از من شفاعت كند.



يزيد بن معقل كور باطنان، كه از ياران و همراهان عمر بن سعد است، در روز عاشورا به بُرير گفت: يادت هست كه مي گفتي: عثمان با دست خود، وسيله قتل خود را فراهم آورد! معاويه انسان گمراه و گمراه كننده اي است و امامِ حق و هدايت، علي است؟!





بُرير پاسخ داد: آري، اين نظر من است. يزيدبن معقل گفت: گواهي مي دهم كه تو آدم گمراهي هستي. برير گفت: آيا مي خواهي در اين مورد با تو مباهله كنم؟



و سپس دست به مباهله زد و پس از آن به مبارزه پرداختند 14 برير بعد از حرّ، به شهادت رسيد. 15



16 ـ نافع بن هلال



مورخان نوشته اند كه نافع بن هلال همسر عقدبسته اش را، كه هنوز عروسي نكرده بودند، براي ياري حسين بن علي(عليهما السلام) همراه خود به كربلا آورد.



امام(عليه السلام) خطاب به وي فرمود: «اي نافع، همسر تو، دوست ندارد از تو جدا شود و دل بكند، اگر مايلي او را بر مبارزه برگزين.» نافع پاسخ داد: اگر امروز به ياري ات نشتابم، فردا در پيشگاه پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) چه جوابي دارم؟! 16



17 ـ ابي شعثاء كندي



به گفته مرحوم فيروزآبادي، ابي شعثاء كندي از محدثان و از شجاعان تيرانداز بود كه در كنار اباعبدالله(عليه السلام) ، در برابر سپاه كفر زانو به زمين زد و صد تير به سوي آنان رها كرد و حضرت برايش چنين دعا كرد:



«اَلّلهُمَّ سَدِّدْ رَمْيَتَهُ، وَاجْعَلْ ثوابَهُ الجَنَّة»



«خدايا! تير او را به هدف رسان و پاداشش را بهشت قرار ده!»



بعد از آن با دشمن جنگيد تا شهيد شد. نام شريفش «يزيد بن زياد بَهْدلي» است



ازاين رو هر تيري كه مي انداخت، مي گفت: «أَنَا بْنُ بهدلة ـ فرسان العرجلة» «من پسر بهدله هستم، سواران پياده». نقل كرده اند كه اين شهيد بزرگوار، در آغاز از ياران ابن سعد بود، چون حق را در سپاه امام ديد و باطل را در لشكر ابن سعد، بدين جهت جانب سيدالشهدا(عليه السلام) را گرفت و به آن حضرت پيوست.



18 ـ موسي بن عمير



بعضي از ياران امام حسين(عليه السلام) در كربلا در شمار مجروحان قرار گرفتند و توسط بستگانشان و از سوي لشكر عمربن سعد مورد حمايت قرار گرفته و از صحنه نبرد خارج شدند از آن جمله است موسي بن عمير.



موسي بن عمير مي گويد: روز عاشورا امام حسين(عليه السلام) به من فرمود: از قول من به يارانم بگو: «مردي كه حق النّاس (دين) در گردن خود دارد با من كشته نشود». 17



ونيز فرمود: در ميان يارانم، از قول من اعلام كن كه از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) شنيدم فرمود: كسي كه از دنيا برود و حق الناس بر ذمّه داشته باشد، از حسنات او به نفع طلب كار استرداد خواهد شد.18 امام(عليه السلام) در ضمن نكوهش از مزدوران عمربن سعد در روز عاشورا، فرمود: شما در برابر رهنمودهاي من متمرد هستيد و به سخنان من توجهي نداريد و اين بدان خاطر است كه حقوق شما را از اموال حرام مي دهند و در نتيجه شكم شما از لقمه هاي حرام انباشته شده است «... كلُّكُمْ عاص لاَِمْري، غَيرُ مستمع قَولي قَد انْخزلت عَطَياتِكُم مِنَ الْحرام، وَ مُلِئَت بُطُونُكُم مِنَ الْحرامِ، فَطُبِعَ عَلي قُلُوبِكُمْ...»19.






پاورقي

1 . نكـ : محدث قمى، نفس المهموم، صص 286 ـ 285



2 . قابل ذكر است كه اختلاف در نقل اقوال و وقايع تاريخى، مطلبى عادى است.



3 . قمقام، ج1، ص426 ابصارالعين، صص 169 ـ 170 و نكـ : سيد بن طاووس، لهوف، ص48



4 . نكـ : اعلمى، دائرة المعارف، ج16، ص293



5 . نكـ : خيابانى، وقايع الأيام، ص322



6. «وَ قيلَ لِمُحَمَّدِ بْنِ بَشير الحَضْرَمي في تِلْكَ الحالِ: قَدْ أُسِرَ إِبْنُكَ بِثَغْرِ الرَّيّ، فَقالَ: عِنْدَ اللهِ أَحْتَسِبُهُ وَنَفْسي ما كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُؤْسَرَ وَأَنا أَبْقى بَعْدَهُ. فَسَمِعَ الحُسَيْنُ (عليه السلام) قَوْلَهُ قالَ: رَحِمَكَ اللهُ أَنْتَ في حِلٍّ مِنْ بَيْعَتي فَاعْمَلْ في فَِكاكِ اِبْنِكَ.»



7. فَقالَ: فَاعْطِ ابْنَكَ هذِهِ الأَثْوابَ وَالبُرُودَ يَسْتَعيِنُ بِها في فِكاكِ أَخيهِ، فَأَعْطاهُ خَمْسَةَ أَثْواب قيمَتُها أَلْفُ دينار.»



8. «فَقالَ: أَكَلَتْنِي السِّباعُ حَيَّاً إِنْ فارَقْتُكَ».



9. نكـ : بحارالأنوار، ج44، ص394 ابصارالعين، ص173



10 . مامقانى، تنقيح المقال، ج1، ص167، ذيل كلمه «بُرَير».



11 . مامقانى، تنقيح المقال، ج1، ص167، ذيل كلمه «برير».



12 . «... والله إنّي لَمُستبشر بما نحن لاقون».



13 . نكـ : علامه تسترى، قاموس الرجال، ج2، ص294 .



14 . نكـ : علامه تسترى، قاموس الرجال، ج2، ص294



15 . علامه دهخدا، ماده «برير»، تاريخ حبيب السير، ج2، ص55 بحارالأنوار، ج45، ص 10



16 . معالى السبطين، ج1، ص384 موسوعة كلمات الإمام الحسين، ص447



17 . «أنْ لا يُقْتَل مَعِي رَجُلٌ عَلَيهِ دَيْنٌ».



18 . نكـ : علامه تسترى، احقاق الحق، ج19، ص429



19 . نكـ : موسوعة كلمات الإمام الحسين، ص422