بازگشت

پسر مسلم بن عوسجه


پسر مسلم بن عوسجه كه دوازده سال داشت، به امر مادرش روي به ميدان نهاد، امام حسين(عليه السلام) به او فرمود: تو كودك يتيمي هستي، اگر تو نيز كشته شوي، مادرت پناه گاه ندارد پناهگاه. مادرش فرياد زد: اي فرزند، اگر از جنگ برگردي از تو راضي نخواهم شد و شيرم را برتو حلال نمي كنم.



پسر روي به معركه آورد «وقاتَلَ قتالَ الأبطال»، همچون قهرمانان بزرگ مي جنگيد. مادرش فرياد مي زد: فرزندم! خوشا به حالت كه به زودي از دست ساقي كوثر سيراب خواهي شد. اين نو جوان رجزي مي خواند كه معرفت والاي وي را نشان مي داد:





*



أميري حسينٌ وَ نِعْمَ الأمير عليّ و فاطمة والداه له طلعة مثل شمس الضحي له غرّة مثل بدر منير

*



سرورُ فؤاد البشير النّذير فهل تعلمون له من نظير؟ له غرّة مثل بدر منير1 له غرّة مثل بدر منير



«رهبر من حسين است چه رهبر بزرگي كه سبب سرور و خوشحالي پيامبر بشير و نذيراست.



پدر و مادرش، علي و فاطمه اند، آيا نظيري براي او نشان داريد؟



چهره اش همچون خورشيد مي درخشد و همچون ماه شب چهارده نورافشاني مي كند.» 2



3 ـ زهير بن قين



زهير، نامي آشنا است، گرچه در تاريخ عاشورا، رجال نامي ديگري به اين نام به چشم مي خورد مانند زهير بن سيار3، زهيربن بشر (زهير بن بشير) 4 زهيربن قيس 5 زهيربن سليم ازدي 6 ، ولي زهير بن قين از برجستگي ويژه اي برخوردار بود.



اعلمي در دائرة المعارف مي نويسد: 7 زهير بن قين انماري از مردان مورد اعتماد بود. 8



علامه تستري در «قاموس الرجال» مي نويسد:



«زهير بن قين... كان أوّلاً عثمانياً فحجّ فوافق الحسين(عليه السلام) في الطريق، فأرسل خلفه فتهامل، فلامَتْهُ زوجته دلهم، فمضي إليه فما لبث ان صار علويّاً». 9



«زهير نخستين مرد از پيروان عثمان بود كه حج گزارده بودو در مسير با امام حسين(عليه السلام) برخورد كرد. امام(عليه السلام) كسي را پي او فرستاد ولي او در آمدن تعلّل كرد. همسر زهير (دلهم) او را مورد سرزنش كرد و او سرانجام به نزد امام آمد و بي درنگ از علويان شد.»



زهير در روز عاشورا، در مرتبه اي از يقين بود كه به امام فرمود: امروز به ديدار جدّت توفيق خواهيم يافت. امروز امام حسن و اميرالمؤمنين(عليهما السلام) را ديدار خواهيم كرد10



زهير، از دلاوران نامي اسلام بود كه در فتح ارمنستان و آذربايجان شركت داشت. او پس از شنيدن خبر از پاي درآمدن عثمان، لشكر را تحت فرماندهي خود از ارمنستان به



مداين بازگرداند. اين جمعيت چون نسبت به اوضاع جاري مدينه و رخدادهاي جديد آن ناآشنا بودند، دچار حيرت و سردرگمي شدند، لذا در بيرون شهر، در ميان نخلستاني خيمه زده، به بررسي اوضاع پرداختند. بعضي به عبادت پرداختند و نمي دانستند كه چه پيش آمده است و گروهي نيز در مقام خونخواهي عثمان برآمدند.



برخي زهيربن قين را عثماني دانسته اند و اين بدان جهت است كه او در آن زمان به حمايت از حكومت اميرالمؤمنين برنخاست. گروهي نيز نوشته اند كه زهير در شمار خونخواهان عثمان بود.



زهير،جزدر دوران خلافت مولاعلي(عليه السلام) كه در شمارخونخواهان عثمان بود، همواره در راه حق گام برداشت و ولايت و محبّت امام حسين(عليه السلام) موجب نجات وي گرديد.



طبري مي نويسد: در غروب تاسوعا، يكي از مزدوران عمربن سعد، به نام عزره به زهير گفت: اي زهير، تو كه در صف شيعيان اهل بيت قرار نداشتي و عثماني بودي. 11 گفت: پيش آمدي تا اين سخن را بگويي! آري، من از آنان بودم ولي خداوند هدايتم كرد.



در برخي از نسخ چنين آمده است: «ولكنّ الطريق جمع بيني وبينه» «راه، ميان من او، پيوند آفريد و مرا توفيق وصال داد.»



رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با ياران خود از محلي عبور مي كردند، كه زهير بن قين را، در حالي كه مشغول بازي بود، مورد نوازش قرار دادند. ياران پرسيدند: اين طفل كيست؟ پيامبر(صلي الله عليه وآله)پاسخ دادند: او كسي است كه حسين مرا بسيار دوست مي دارد و ديدم كه روزي خاك زير پاي حسين را بوسه زد. جبرئيل به من خبر داد كه او در كربلا در ياري حسين شهيد مي گردد. 12



جمعيتي، مركب از افراد قبيله بني فزاره، به سركردگي زهيربن قين از حجاز به طرف عراق در حركت بود، آنان هميشه در باراندازها كمي دورتر از قافله انقلاب كربلا بار



مي انداختند. 13 زهير، رهبر اين كاروان چندان خوش نداشت كه به كاروان حسين(عليه السلام) بپيوندد 14 برخي نوشته اند كه راز اصلي اين مسأله آن بود كه او براثر تبليغات مسموم برخي از عناصر ناباب در شمار خون خواهان عثمان قرار گرفته بود ولي در بين راه در منطقه قصر بني مقاتل امام(عليه السلام) او را به نزد خود خواندند و او سكوت كرده بود كه (همسرش) «بنت عمرو» به نام دَيلْم 15 به او گفت: پيك پسر پيامبر به سوي تو مي آيد و تو سكوت مي كني؟!



او برخاست و به سوي امام(عليه السلام) رفت و چيزي نگذشت كه برگشت.



علاّمه تستري در قاموس الرجال مي نويسد: «وَ جاءَ مُسْتَبْشِراً وَ قَدْ اصْفَرَّ وَجْهُهُ... فَطَلّق زَوجَتَه وَ لازَمَ الْحُسَين» «و آنگاه با چهره اي شاد و بر افروخته باز گشت... همسرش را طلاق گفت (تا به دليل همسري وي، از سوي امويان دچار مشكل نگردد) و آنگاه ملازمت و همراهي حسين(عليه السلام) را برگزيد.»



بعضي از مورّخان، از جمله خواندمير در تاريخ حبيب السير مي نويسد: زهير وقتي به خيمه خود بازگشت، با خانواده اش وداع كرد و گفت: حسين به من فرمود: خداوند خروج بر ستمگران را دوست دارد. تو اي زهير مي داني كه بني اميه حكم خدا را زيرپا نهاده اند پس بيا با ما همراه باش.



زهير هنگام وداع از اهل خود، خاطره اي نقل كرد. او گفت: من دريكي از جنگ هاي طاقت فرساي اسلامي كه شركت داشتم، پيروز شده بوديم و خوشحال بودم. سلمان باهلي به من گفت:



«إذا أدْرَكْتُمْ شباب آل محمد فكونوا أشدّ فرحاً بقتالكم معهم بما أصَبْتُمْ من الغنائم فأمّا أنا فإنّي استودعكم الله»



«چون جوانان دودمان محمد(صلي الله عليه وآله) را دريابيد، به واسطه غنايمي كه به دست



مي آوريد، از جنگ با آن سخت خرسند باشيد، ولي من شما را به خدا مي سپارم.»



گفتني است، زهير بن قين پس از رسيدن سپاه حرّ به امام(عليه السلام) پيوست، از اين رو وقتي امام حسين(عليه السلام) در جمع ياران حرّ سخنراني مي كرد، زهير برخاست و اظهار محبت نسبت به آن حضرت نمود.



زهير، از جمله فرماندهان محبوب نزد سيد الشهدا است و امام(عليه السلام) در آخرين لحظات غربت خود نام چند تن را بر زبان آورد كه از جمله آنان زهير بود:



«يا حَبِيبَ بن مَظاهر، وَ يا زُهَيربن القَين، وَ يا مُسْلِم بن عَوسَجَة ... فَقُومُوا عَن نَوْمَتِكُمْ أَيُّهَا الْكِرامَ، وَ ادْفَعوا عَنْ آلِ الرَّسُول الطُّغاةَ اللِّئام»16.



وي از فرماندهان بخش ميمنه لشكر بود، امام به وي دستور داد در ظهر عاشورا در مقابل او بايستد تا نماز امام به پايان رسد.



زهير بن قين از جمله كساني است كه در روز دوّم محرم، در آغاز ورود به سرزمين كربلا، هنگامي كه امام در خطبه اي فرمودند:



«أَلا تَرَوْنَ إِلَي الْحَقِّ لا يُعْمَلُ بِهِ، وَإِلَي الْباطِلِ لا يُتَناهي عَنْهُ، لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ في لِقاءِ َربِّهِ مُحِقّاً، فَإِنّي لا أَرَي الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً، وَالْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إِلاّ بَرَماً».



«آيا نمي نگريد كه به حق عمل نمي شود و باطل ترك نمي گردد؟ در چنين وضعيتي، مؤمني كه به حق مي انديشد، به ديدار پروردگارش رغبت مي نمايد زيرا كه من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز ملالت آوري نمي بينم.»



زهير به رسم اظهار وفاداري برخاست و گفت:



فَقامَ زُهَيْرُ بُنْ القَيْنِ وَقالَ: لَقَدْ سَمِعْنا ـ هَدانا اللهُ بِكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ـ مَقالَتَكَ،



وَلَوْ كَانَتِ الدُّنْيا لَنا باقِيَةً وَكُنّا فيها مُخَلَّدينَ لاَثَرْنا النُّهُوضَ مَعَكَ عَلي الإِقامَةِ فيها». 17



«سخنان تو را شنيديم، اي كسي كه خداوند تو را از هدايت خاص خود برخوردار ساخت. اي پسر پيامبر(صلي الله عليه وآله) اگر زندگي دنيايي پايدار باشد و ما عمري جاويدان داشته باشيم، همچنان در خط تو برقرار خواهيم ماند و شهادت در كنار تو را برآن ترجيح مي دهيم.»



زهير در مقام يقين و در صفاي معرفت به مرتبه اي رسيده بود كه امام خود را تسليت مي داد و مي گفت: از آنچه پيش آمده است دلگير نباش كه جاي نگراني و تأسف نيست.18 او با خرسندي از اين كه توفيق فداكاري در راه امام خود را يافته است، به امام عرضه داشت:





*



اقدم هديت هاديا مهديّا فاليوم ألقي جدّك النّبيّا

*



فاليوم ألقي جدّك النّبيّا فاليوم ألقي جدّك النّبيّا





*



اقدم هديت هاديا مهديّا فاليوم ألقي جدّك النّبيّا

*



فاليوم ألقي جدّك النّبيّا فاليوم ألقي جدّك النّبيّا





*



و حسناً و المرتضي عليّا و حسناً و المرتضي عليّا

*



و ذا الجناحين الفتي الكميا و ذا الجناحين الفتي الكميا



* و أسد الله الشهيد الحيا 19 و أسد الله الشهيد الحيا



زهير در روز عاشورا 20 مقابل دشمن حضور يافت و بانگ برآورد: اي بندگان خدا، پسر فاطمه به دوستي و ياري سزاوارتر است تا پسر سميّه! و افزود: اگر به ياري او نمي پردازيد پس، در برابر او به دشمني برنخيزيد و اين حالت بهتر از دشمني با اوست. 21 «اُعيذكم بالله أنْ تقتلوهم...».22



در اين هنگام شمر فريادي بر ضد او سرداد و او پاسخ داد: آيا مرا به مرگ تهديد



مي كني؟ و افزود:



«فَوَاللهِ للْموتُ مَعَهُ أَحَبّ اِليَّ مِنَ الْخُلْدِ مَعَكُمْ»23



«به خدا قسم كشته شدن در ركاب او، از زندگي جاودانه با شما بهتر است.»



زهير، همواره از ملازمان ركاب امام(عليه السلام) بود و فرماندهي بخش ميمنه لشكر آن حضرت را برعهده داشت چنانكه فرماندهي بخش ميسره با حبيب بن مظاهر بود. از چگونگي شهادت او اطلاع چنداني در دست نيست.



بعضي از مورّخان نوشته اند: همسر زهير كه به كوفه رفته بود، پس از آگاهي از شهادت زهير، كفني را به غلام خود داد و او را به سوي كربلا روانه ساخت تا بدن زهير را بپوشاند و دفنش نمايد. غلام وقتي در كربلا، در قتلگاه حاضر شد و آن صحنه دردناك و بدن عريان و بي سر فرزند رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را روي زمين ديد، كفن را انداخت و بازگشت و گزارش داد كه: پيكر مولاي زهير (امام حسين(عليه السلام)) بدون كفن روي زمين مانده من خجالت كشيدم بدن زهير را كفن و دفن نمايم. 24



4 ـ حبيب بن مظاهر اسدي



حبيب بن مظاهر اسدي از تيره اسدي هاي قبيله عدنانِ شمال عربستان آن روز است. او از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود و در تمام جنگ ها با اميرالمؤمنين(عليه السلام) و در كنار آن حضرت با دشمنان مي جنگيد 25 همچنين در تشويق مردم كوفه در باب توجه به حسين(عليه السلام) نقش به سزايي ايفا كرد. وي و مسلم بن عوسجه از مردم كوفه براي امام حسين(عليه السلام) بيعت مي گرفتند و از نويسندگان دعوت نامه به امام بودند. 26



بعضي نوشته اند كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) با جمعي از ياران، از جايي مي گذشتند كه چشم



آن حضرت به حبيب افتاد، او را مورد مرحمت و نوازش قرار داد و فرمود: جبرئيل به من خبر داد كه او پسرم حسين را دوست مي دارد و در ياري پسرم حسين در كربلا كشته خواهد شد. 27



حبيب در آوردن افراد قبيله خود به ياري حسين(عليه السلام) (در شب عاشورا) تلاش فراواني كرد كه حركت او در اين باره توسط لشكر كفرپيشه يزيدي ناكام ماند و آنان در اين رابطه چند كشته و مجروح دادند. حبيب در كربلا از ملازمان امام(عليه السلام) بود و همرديف زهير بن قين همواره در ركاب آن حضرت بود. او روز عاشورا فرمانده بخش ميسره لشكر امام و زهير فرمانده بخش ميمنه لشكر بودند. 28



حبيب يكي از رجال برجسته كوفه در دوران اميرالمؤمنين(عليه السلام) و از افراد معروف به شرطه خميس (پليس انتظامي) آن حضرت بود و نيز يكي از فرماندهان قسمت ميسره سپاه اميرالمؤمنين بود و در همه جنگهاي آن حضرت با مخالفانش حضور داشت. قابل ذكر است كه حبيب بن مظاهر از اصحاب پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله) نيز بوده و از آن حضرت حديث شنيده است. او در كربلا آنچنان مورد اعتماد سالار شهيدان بود كه آن حضرت فرماندهي بخش ميسره لشكر خود را به او داد.


پاورقي

1 . بحارالأنوار، ج45، ص27



2. معالى السبطين، ج2، ص234



3 . نكـ : فرسان الهيجا ج1، ص141 وسيلة الدارين، ص137 انصارالحسين، شمس الدين، ص 163 ـ 117



4 . آرامگاه خاندان پاك پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، ص234، اعلمى، دائرة المعارف، ص215



5 . مجالس الشهداء، ص86، وقايع كربلا، ص98



6 . نكـ : اعلمى دائرة المعارف، ج10، ص216



7 . همان منبع، ص217



8 . زهير بن قين الأنماري البجلّى، شهيد الطف ثقة.



9 . نكـ : قاموس الرجال، ج4، ص485



10 . دمع السجوم، ص293



11 . تاريخ طبرى، ج4، ص61



12 . علامه شوشترى، المواعظ، مجلس سوم، ص59



13 . نكـ : ارشاد، مفيد، چاپ بصيرتى، ص221، باب توجه الحسين (عليه السلام) إلى الكوفه.



14 . بنى فزاره و بنى بجيله دو قبيله از قبايل عرب بودند.



15 . نكـ : قاموس الرجال، ج4، ص485



16 . معالى السبطين، ج2، ص9



17 . امين، اعيان الشيعه، ج1، ص598، بحارالأنوار: 44، ص381



18 . آيتى، بررسى تاريخ عاشورا، مجلس11، ص187



19 . مقتل الحسين



(عليه السلام) : ص224



20. نكـ : اعلمى دائرة المعارف، ج10، ص217



21 . مقرم، مقتل الحسن، ص231



22. حياة الامام الحسين، 3، ص189



23 . همان، ص221، حياة الامام الحسين، ج3، صص189 و 190



24. قمقام، ج2، ص473



25 . ابصار العين، صص 100 ـ 102



26 . نكـ : تاريخ طبرى، ج5، ص352 الارشاد، ج2، ص36 و الكامل، ج4، ص20





27. معالى السبطين، ج1، ص228



28. نكـ : اعيان الشيعه، ج1، ص601