بازگشت

قاسم بن حسن (عليهما السلام)


در كربلا و در ركاب امام حسين(عليه السلام) ، چند تن به نام «قاسم» حضور داشتند كه همه آنان به درجه رفيع شهادت نايل آمدند از جمله:



قاسم بن بشر 1 قاسم بن حارث كاهلي 2 قاسم بن حبيب ازدي 3 قاسم بن حسين بن علي 4 قاسم بن محمد 5 و قاسم بن حسن.



قاسم بن حسن از ناموران تاريخ كربلا است. او در كربلا سيزده سال6 و به قولي چهارده سال داشته است. 7



قاسم به همراه هفت تن از برادرانش در كربلا حضور داشت، از اين هشت برادر فقط دو تن به نام هاي زيدبن حسن و حسن مثنّي در شمار مجروحان قرار داشتند و بقيه به شهادت رسيدند «وَ قُتِل مِنْهُمْ مَعَ الْحُسَينِ خمسة و نجا منهم اثنان». 8



ميان مورخان در نجات يافتن حسن مثني و زيدبن حسن اختلافي9 نيست، اما در مورد عمربن حسن، شيخ مفيد مي نويسد كه او در كربلا شهيد شد 10 و در منتهي الآمال آمده است كه وي شهيد نشده است. 11



در شب عاشورا، آنگاه كه امام حسين(عليه السلام) در باب حلّ بيعت با ياران سخن گفتند و ياران نيز همگان ابراز وفاداري كردند، قاسم رو به عمويش حسين(عليه السلام) كرد و گفت: آيا من هم فردا در شمار شهدا خواهم بود؟



امام(عليه السلام) از وي پرسيد: مرگ در نظر تو چگونه است؟



او بي درنگ پاسخ داد: «أَحلي مِنَ العَسَلِ» «از عسل گواراتر !»



امام(عليه السلام) فرمود: عمويت فدايت باد! آري، تو نيز در شمار شهيداني ليكن واقعه جانكاه و سختي براي تو رخ خواهد داد.



پاسخ قاسم به پرسش امام(عليه السلام) ، دلالت كامل بر بلوغ فكري و رشد عقلي فوق العاده او دارد. بنابراين، نبايد او را يك نوجوان دانست بلكه او در شمار رجال دل آگاه و مردان نامي بوده است.



در تاريخ آمده است كه قاسم(عليه السلام) در روز عاشورا، بعد از شهادت علي اكبر(عليه السلام) ، از عموي خود تقاضاي شركت در نبرد و حمله به سپاه كفر را كرد.



ابو مخنف از حميدبن مسلم نقل مي كند: هنگامي كه امام(عليه السلام) پس از شهادت يارانش بانگ غربت سرداد و فرمود: «وا غُربَتاه، وا قِلَّة ناصِراه، أَما مِنْ معين يُعِينُنا، أَما مِنْ ناصِر يَنْصُرُنا، أَما مِنْ ذابٍّ يَذُبُّ عَنّا».12 قاسم به سوي او آمد و اجازه نبرد خواست، ليكن حضرت(عليه السلام) از دادن اجازه خودداري كرد، تا اين كه پس از اصرار فراوان، اجازه داد و آن





دو (عمو و برادر زاده)، يكديگر را براي وداع، در آغوش گرفتند. 13



قاسم كودكي خردسال بود كه پدرش را از دست داد و در دامان امام حسين(عليه السلام)بزرگ شد. از اين رو، محبّت خاصي ميان آن دو وجود داشت.



پس از اصرار قاسم براي رفتن به ميدان نبرد، امام به وي اجازه جهاد داد. 14



گزارشگر صحنه عاشورا، حميدبن مسلم مي گويد: «خرج علينا غلام كان وجهه شقة قمر في يده سيف و عليه قميص و إزار و نعلان قد انقطع شسع إحداهما»15 «روز عاشورا، در صحنه نبرد، ناگهان نوجواني از لشكر حسين(عليه السلام) در برابر ما به نبرد برخاست، گويي صورتش پاره ماه بود. او شمشيري در دست و لباس معمولي برتن داشت.»



برخلاف علي اكبر كه گفته بود: «وَ ثِقْلُ الْحَديدِ قَدْ أَجْهَدَني» «سنگيني لباس آهنين (جنگي) خسته ام كرد» ، قاسم لباس عادي برتن داشت، بدين جهت براي گزارشگر صحنه نبرد چيز تازه اي بود و كفشي به پا داشت كه حتي بند يكي از آن ها پاره شده بود. قاسم با بي اعتنايي خاص نسبت به دشمن، به ميدان تاخت، شاعر مي گويد:





*



بر فَرَس تندرو هركه تو را ديد، گفت برگ گل سرخ را باد كجا مي برد



*



برگ گل سرخ را باد كجا مي برد برگ گل سرخ را باد كجا مي برد



حضرت قاسم بن حسن(عليهما السلام) با چشماني اشك آلود روي به ميدان نهاد. و راز گريه او را بايد در كلامش جست كه مي گفت: «هذا حُسَين(عليه السلام) كَالأسِيرُ الْمُرْتَهَنْ»16 «اين حسين است كه چون اسيري گروگان در ميان شما ظالمان گرفتار آمده است.»



بعضي از مورّخان از قاسم به عنوان عبدالله بن حسن ياد كرده اند. ابن اعثم كوفي در الفتوح مي نگارد: «... و خرج من بعده عبدالله بن الحسن بْن علي بن أبي طالب(عليه السلام) و كانّ







*



انْ تنكروني فأنا فرع الحسن هذا حسين كالأسير المرتهن بين اناس لا سقوا صوب المزن



*



سبط النبيّ المصطفي والمؤتمن بين اناس لا سقوا صوب المزن 17 بين اناس لا سقوا صوب المزن



او با حماسه اي چشمگير و بي اعتنايي ويژه اي نسبت به عِدّه و عُدّه خصم، وارد ميدان شد. بي اعتنايي وي از نوع لباسش كاملاً پيدا بود. در اولين برخوردِ خود، رشادت و شجاعت تحسين برانگيزي از خود بروز داد. مردي كه گفته مي شد با هزار سوار برابري مي كرد را مورد تهاجم قرار داد و او را از پاي درآورد. 18 قاسم در ادامه حماسه آفريني خود 35 تن را به خاك و خون انداخت . و به روايتي 70 نفر از آن ستمگران را كشت.19 شهيد بزرگوار مطهري(رحمه الله) مي نويسد: حدود دويست تن از سپاه عمربن سعد، قاسم را محاصره كردند. 20



وضعيت به گونه اي پيش آمد كه ناگهان فرياد «يا عَمّاه» از قاسم به گوش حسين(عليه السلام)رسيد و امام بي درنگ خود را به كنار او رساند ولي جنگ آنچنان مغلوبه شد كه به گفته برخي از وقايع نگاران، بدن آن جناب زير سم اسب هاي رزميِ دشمن قرار گرفت. 21



امام(عليه السلام) وقتي به بالين قاسم رسيد كه او در حالت جان دادن بود و پاهاي خود را بر زمين مي ساييد. ديدن اين منظره براي امام(عليه السلام) بسيار سخت بود ازاين رو، با اندوه خاصي فرمود: «عَزَّ وَ اللهِ عَلي عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوهُ فَلا يُجيبُكَ، أَوْ يُجيبُكَ فَلا يَنْفَعُكَ صَوْتُهُ...»22 «به خدا سوگند براي عموي تو دشوار است كه او را بخواني و به ياري تو



نشتابد و يا براي نجات تو اقدام كند ولي سودمند نباشد».



تماشاگرانِ صحنه، امام(عليه السلام) را ديدند كه جسد بي جان قاسم را بر سينه خود چسبانيده، در حالي كه پاهاي قاسم بر زمين كشيده مي شد، به دارالحرب برد و در كنار نعش علي اكبر(عليه السلام) نهاد و بانگ برآورد: «صَبْرَاً يا بَني عُمُومَتي، صَبْرَاً يا أَهْلَ بَيْتي!»23 «هان، اي پسر عموهايم ! و اهل بيت من ! در برابر اين داغ جانسوز صبور باشيد».



اين گونه تسليت را امام(عليه السلام) در مصيبت هيچ كس جز قاسم ابراز ننموده است. در ضمن از اين كلام به دست مي آيد كه مصيبت اين نوجوان دلاور براي امام(عليه السلام) و اهل بيت ايشان بسيار سخت و جانسوز بوده است.



عروسي قاسم



برخي از مورّخان و نيز بعضي از تعزيه گردانانِ كم اطلاع، از عروسي قاسم در كربلا خبر مي دهند كه البته در اين باره ديدگاه ضد و نقيضي به چشم مي خورد از جمله:



نظريه علاّمه شهيد مطهّري(قدس سره)



علاّمه شهيد مطهري(رحمه الله) گويد بعضي نوشته اند: همان وقت امام(عليه السلام) فرمود: حجله عروسي راه بيندازيد، من آرزو دارم...، شما را به خدا بنگريد چه حرف هايي گاهي از زبان افرادي كه سطح معلوماتشان در حدي بسيار پايين است مي شنويم كه مي گويند: آرزو دارم عروسي پسرم را ببينم، عروسي دخترم را ببينم، اين نوع گفتار را به فردي مثل حسين بن علي(عليهما السلام) نسبت مي دهند...!



از جمله چيزهايي كه از تعزيه خواني هاي قديم ما جدا نمي شود، عروسي قاسم نوكدخدا يعني، تازه داماد است كه در هيچ كتابي از كتاب هاي تاريخي معتبر



وجود ندارد.



حاجي نوري مي گويد: ملاّ حسين كاشفي اوّل كسي است كه اين مطلب را در كتابي به نام «روضة الشهدا» نوشته است... اصل قضيه صد در صد دروغ است .24



نظريه علاّمه شعراني



علاّمه شعراني در كتاب «دمع السجوم»، در ترجمه كتاب معروف «نفس المهموم» مي نويسد: ... اگر تزويج قاسم، به طوري كه مشهور است، صحيح باشد، بايد يكي از دو احتمال را قبول كرد:



اوّل: حضرت سيدالشهدا دختر ديگري داشت به نام فاطمه، غير از آن كه به عقد حسن مثني درآورده بود، چون مسلّم نيست كه دختران آن حضرت منحصر به فاطمه و سكينه بوده است. لذا در «كشف الغمه» از كمال الدين ابن طلحه شافعي نقل كرده كه مي گويد: امام25(عليه السلام) چهار دختر داشت: سكينه، فاطمه، زينب26 و چهارم را نام نبرده است و ابن شهرآشوب مي گويد: و امام(عليه السلام) سه دختر داشت.



دوّم: دختري كه به تزويج قاسم درآمده، نام ديگري داشته است و به غلط بعضي روات، فاطمه گفته اند و اگر تزويج حضرت قاسم را صحيح ندانيم بايد بگوييم همان تزويج حسن مثني با قاسم اشتباه شده است مثلاً يكي از روات در كتابي قصّه فاطمه نو عروس را با تازه داماد كه پسر امام حسن(عليه السلام) باشد خوانده و در ذهن خود پسر امام حسن(عليه السلام) را با قاسم منطبق دانسته و همان طور نقل كرده است او سپس يادآور مي شود: به نظر ما هيچ علتي ندارد كه تزويج قاسم را انكار كنيم، چون ملا حسين كاشفي در روضة الشهدا نقل كرده است او مردي جامع و عالم و متبحّر بوده و در شهر هراتمي زيسته و معاصر با صاحب روضة الصفا و امير علي شير وزير علم دوست بوده است و





آنقدر كتب ادبي و تاريخي و وسايل در آن زمان در هرات وجود داشته كه در هيچ زماني، در هيچ شهر فراهم نبوده است و از غايت حرص و ولعي كه وزير مزبور به علوم به خصوص به كتاب هاي تاريخي داشته، موجب گشت تا كتاب روضة الصفا را براي او بنويسد. اين كه مي گويند: تزويج قاسم در آن گيرودار بعيد مي نمايد، صحيح نيست چون مصالح (اعمال) ائمه معصوم(عليهم السلام) براي ما روشن نيست و اگر كسي بگويد كاشفي سنّي بوده است، مي گوييم:



اول آن كه: سنّي بودن او معلوم نيست.



دوم آن كه: همه علماي شيعي از سنّي ها روايت مي كنند چنانكه شيخ مفيد از مدائني و زبيربن بكار و طبري و روايت كرده است. 27



وي همچنين در ضمن بيان شهادت قمر بني هاشم مي نويسد:



جز آن كه دامادي حضرت قاسم را ملا حسين كاشفي ذكر كرده است و او مردي عالم و متتبّع بوده، فرق بين دو قصه در اين است كه مورخان معتبر چيزي را كه مخالف مسأله دامادي قاسم باشد نقل نكرده اند، غايت آن كه ساكت مانده اند.28



نظريه محدّث قمي(رحمه الله)



مرحوم محدث قمي(رحمه الله) در منتهي الآمال 29 مي نويسد: مخفي نماند كه قصّه دامادي جناب قاسم(عليه السلام) در كربلا و تزويج او فاطمه بنت الحسين را، صحت ندارد چه آن كه دركتب معتبره نرسيده و به علاوه آن كه حضرت امام حسين را دو دختر (قابل ازدواج) بوده چنانكه در كتب معتبره ذكر شده يكي سكينه كه شيخ طبرسي فرموده: سيد الشهدا(عليه السلام) او را تزويج عبدالله كرده بود و پيش از آن كه زفاف حاصل شود عبدالله شهيد گرديد و ديگر فاطمه كه زوجه حسن مثنّي بوده كه در كربلا حاضر بوده. چنانكه در احوال امام حسن به آن اشاره شد و اگر مستنداتي به اخبار غير معتبره گفته شود كه جناب امام



حسين(عليه السلام) را فاطمه ديگري بوده، گوييم كه او فاطمه صغري است و در مدينه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن بست. و الله تعالي العالم.



و شيخ اجل، محدث متتبّعِ ماهر، ثقة الإسلام آقاي حاج ميرزا حسين نوري ـ نوّرالله مرقده ـ در كتاب لؤلؤو مرجان فرموده است: به مقتضاي تمام كتب معتمده سالفه مؤلفه در فن حديث و انساب و سيره، نتوان براي حضرت سيدالشهدا دختر قابل تزويج بي شوهري پيدا كرد كه اين قضيه با قطع نظر از صحت و نظم آن به حسب نقل و قوعش، ممكن باشد.



گاهي در كتب ارباب قلم مطالبي ديده مي شود كه از سوي برخي مورد اعتراض قرار مي گيرد از آن جمله مسأله عروسي قاسم است كه در اين باره هم نمي توان به گونه اي شتابزده و عجولانه به قضاوت نشست زيرا موافقان و مخالفان مسأله فوق، از افراد پايين عرصه تحقيق نيستند، ليكن پرداختن به اين بحث و جرح و تعديل آن در اينجا، فايده چنداني ندارد و به نظر نمي رسد مطرح كردن آن در مقتل ها مشكلي را حل كند.




پاورقي

1 . عبرات المصطفين، ج2، ص165، (پاورقى).



2 . شمس الدين، انصارالحسين، ص106



3 . بحارالأنوار، ج45، صص73 و 101



4 . مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص 118 دائرة المعارف (اعلمى)، ج14، ص226



5 . دائرة المعارف (اعلمى)، ج14، ص238



6 . شهيد مطهرى، حماسه حسينى، ج1، 281



7 . معالى السبطين، ج2، ص278



8 . معالى السبطين، ج2، ص278



9 . منتهى الآمال، ص6، باب امام مجتبى، ص284 سفينة البحار، ماده «حسن»، ج1، ص256



10 . الإرشاد، ج2، ص23



11 . براى توضيح بيشتر مراجعه شود به منتهى الآمال، ج1، ص243 و معالى السبطين، ج1، ص278



12 . «امان از تنهايى، امان از اندك بودن ياوران، آيا كسى به يارى ما همت مى گمارد. آيا كسى به كمك ما مى شتابد؟»



13 . منتهى الآمال، ج1، ص379 حماسه حسينى، ج1، ص282



14 . حياة الحسين، ج3، ص254



15 . الارشاد، ج2، ص106



16 . بحارالانوار، ج45، ص36 منتخب التواريخ، صص264 ـ 265 . ناسخ التواريخ، ج2، ص326



17 . نكـ : ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج5، صص 204 و 205



18 . ناسخ التواريخ، ج2، ص326



19 . منتهى الآمال، ج1، ص379 ـ 384.



20 . حماسه حسينى، ج1، ص30، 381 و ج2، ص147



21 . بحارالأنوار، ج45، ص35



22 . منتخب التواريخ، ص264 منتهى الآمال، ص 379 ناسخ التواريخ، ج2، ص328



23 . منتهى الامال، ج1، ص380. دمع السجوم: 341، الفتوح، ج5، ص205



24 . حماسه حسينى، ج1، ص28



25 . كشف الغمه، ج2، ص38



26 . فريد وجدى در كتاب دائرة المعارف، ج4، ص798 ذيل كلمه زينب و نيز جنّات الخلود در فصل اولاد امام حسين (عليه السلام) از زينب به عنوان يكى از دختران آن حضرت ياد كرده اند.



27 . دمع السجوم، صص343 و344



28 . همان، ص356



29 . منتهى الامال، ج1، ص380